| || 9:22 PM
| || 1:16 PM
(بالاخره این خارش ما رو که بعضی از دوستان حمل بر ایرادات بیهوده و بنی اسرائیلی می کردن، یکی یه جا نوشت.)
بسیاری از ما، هر روز تعداد بسیار زیادی جوک با سوژههایی که به نوعی به زنانگی مربوط میشود، میشنویم؛ میخوانیم یا ویدیوها و عکسهایی ظاهراً طنزآمیز در همین رابطه را در سایتهای مختلف میبینیم. ولی شاید در وهله نخست به ماهیت کاملاً آشکارا ضد زن و یا به عبارت دیگر تبعیض جنسیگرایانه این سرگرمیها، پی نبرده باشیم.
اما واقعیت آن است که بیش از ۷۰ درصد از طنزها و برنامههای سرگرمکننده در مورد زنان در رسانهها ماهیتی علیه زنانگی دارند و در بر گیرنده عقدهها و یا تمنیات جنسیت مردانه درباره زنانگی به شمار میروند.
بخش مهمی از کلیشههای هالیوودی ماهیتی جنسیتگرایانه دارند، مرلین مونرو و تام اوول در نمایی از فیلم خارش هفت ساله
زیگموند فروید معتقد بود که شوخیها اصولاً کارکرد و جنبهای خصمانه دارند و ماهیتی علیه سوژه مورد استهزاء دارند؛ به ویژه شوخیهای جنسی. این نوع از شوخیها، «دشمن» را کوچک، حقیر، زبون و مسخره جلوه میدهند.
در حالی که وفور طنزهایی از این دست در بین مردم که گاه هر چند دقیقه یک بار از طریق اساماس مبادله میشود، به امری کم و بیش عادی بدل شده است، روانشناسان هشدار دادهاند که این امر نه تنها مخاطرات اجتماعی مرتبط با تعامل دو جنس را در پی میآورد، بلکه ممکن است به آسیبهای روانی - اجتماعی وخیمتری نظیر رفتارهای پرخاشگرایانه، تحقیرآمیز و حتی تجاوز به زنان نیز دامن بزند.
در یک تحقیق تازه در دانشگاه وسترن کارولینا که این روزها در نشریات و محافل علمی کانون توجه همگان قرار گرفته است، بار دیگر مشخص شد که جوکهایی که درباره زنان رواج مییابد، میتواند انگارههای مردان نسبت به زنان را تحتالشعاع قرار دهد و به رفتارهای تبعیضآمیز علیه زنان دامن بزند.
دکتر توماس فورد، روانشناسی که به تحقیق تازهای در این زمینه پرداخته است، میگوید نتایج تحقیقات وی نشان داده است که مردانی که بیش از همه تحت تأثیر این نوع از سرگرمیها قرار میگیرند، بیش از دیگران نیز مستعد دست زدن به رفتارهای مردسالارانه علیه زنان هستند.
توماس فورد در این زمینه میگوید: «شوخیهای جنسیتگرایانه تنها یک سرگرمی بیخطر نیستند. زیرا میتوانند ادراکات مردان از محیط اجتماعیشان را تحت تأثیر قرار دهند و به آنها اجازه میدهند که با انگارهای جنسیتگرایانه خود در برابر همکاران خود، احساس نامطلوبی نداشته باشند.» وی تصریح میکند که ما این طنزهای جنسیتگرایانه را «تخلیه پیشداوری» مردان ارزیابی میکنیم.
فورد در مقاله تحقیقی خود که در شماره فوریه ۲۰۰۸ بولتن روانشناسی اجتماعی و شخصیت منتشر خواهد شد، به آزمودن نظریه پیامدهای اجتماعی منفی «طنز بیاعتبار کننده» و نقش مخرب آن در تعاملات اجتماعی بین دو جنس پرداخته است.
از دکتر فورد پرسیدم که آیا نتایج این تحقیق، مبین آن است که بسیاری از مخاطبان مرد میتوانند در معرض تأثیرات بالقوه این سرگرمیهای جنسیتگرایانه باشند؟ اما وی به دلیل مشغله کاری بسیار، تنها بخشی از متن تحقیقی خود را در پاسخ نوشت:
«تحقیق ما نشان میدهد که عرضه طنزهای جنسیتگرایانه، میتواند شرایطی را خلق کند که به مردان - به ویژه مردانی که پیشانگارههای ضد زن دارند - اجازه میدهد باورهای خود را در قالب رفتارهای خود بیان کنند. به این ترتیب پذیرش اجتماعی شوخیهای ضد زن میتواند به مردان چنین بنمایاند که رفتارهای تبعیضآمیز جنسی با پذیرش همگانی روبهرو است.»
آن چنان که از این تحقیق و تحقیقات بسیار دیگری که در این زمینه صورت گرفتهاند برمیآید، خندیدن به زنانگی، تنها یک سرگرمی زودگذر مبتذل نیست؛ بلکه بیانگر ریشههای باورهای تبعیض جنسیتی و عقاید ضد زن و از آن بدتر، توهم پذیرش اجتماعی در برابر این باورها است.
در تحقیق دکتر توماس فورد بار دیگر نقش شوخیهای جنسی در تشدید انگارههای تبعیض جنسی آشکار شد.
بسیاری از روانشناسان و روانکاوان به ویژه فمنیستها معتقدند که تولید، بازنمایی و پخش چنین انگارههای ضد زنی در قالب طنز، جوک و سرگرمی توسط مردان، نوعی مکانیسم روانی ناخودآگاه علیه «هراس از زنانگی» است.
«هراس از زنانگی» که در نظریههای روانکاوی نئوفرویدیستهایی چون کارن هورنی و دیگران مطرح شد، تأثیر بسیاری نیز در مطالعات رسانهای فمنیستی در بررسی فیلمهای هالیوودی و سریالها و برنامههای تلویزیونی و اخیراً سرگرمیهای اینترنتی و بازیهای رایانهای داشته است.
این نظریه در حوزه ارتباطات معتقد است که مردان برای مقابله با شایستگیهای زنان (و در مواردی برتریهای ذاتی زنان مثلا در برقراری ارتباط و هوش جنسی و اجتماعی) در جامعه مدرن امروزین که مقررات و قوانین ضد زن منسوخ شده است، به تمسخر زنان و زنانگی میپردازند تا هراس روانشناختی خود از جنسیت زنانه را در قالب طنز و یا تحقیر زنان در ژانرها (گونهها)ی مختلف سینمایی و تلویزیونی پنهان کنند.
«بلوند احمق» یا «خوشگل احمق» دو اصطلاح رایج در این سرگرمیهای مبتذل است که تکرار بیش از حد آن در کلیشههای هالیوودی و تلویزیونی، سبب شده است که کم و بیش در میان بخشی از مخاطبان پذیرفته شده و عادی جلوه کنند.
در این تحقیق تازه فورد و دانشجویانش از آزمودنیهای مرد خواستند تا فرض کنند که در یک مؤسسه فعالیتهای اجتماعی به کار مشغول هستند. سپس به این آزمودنیها در سه گروه مختلف جوکهای طنزآمیز ضد زن، متون جنسیتگرایانه و سرانجام جوکهای معمولی عاری از مفاهیم جنسیتگرایانه ارائه شد. در نهایت از هر سه گروه خواسته شد تا بگویند چه قدر از بودجه مؤسسه خود را حاضرند به یک سازمان زنان برای پیشبرد فعالیتهایش بپردازند.
فورد میگوید که یافتهها نشان دادند که مردانی که دارای باورهای تبعیض جنسی بالا بودند، پس از خواندن جوکهای ضد زن، تمایل کمتری به اختصاص بودجه برای سازمان زنان داشتند و بودجه کمتری نیز برای این امر در نظر میگرفتند. اما مردانی که متون ضد زن یا جکوهای معمولی خوانده بودند چنین واکنشی از خود نشان ندادند.
در آزمایش دیگری، به آزمودنیهای مرد، ویدیوهای طنزآمیز جنسیتگرایانه و یا صرفاً کمدی نشان داده شد. سپس از آنان خواسته شد تا در زمینه قطع بودجه به سازمانهای دانشجویی نظر دهند.
یافتهها نشان داد مردانی که باورهای مردسالارانه بالاتری داشتند و فیلمهای طنزآمیز ضد زن دیده بودند، بیش از سایر آزمودنیها به قطع بودجه سازمان زنان رأی داده بودند. به علاوه کسانی که چنین فیلمهایی دیده بودند، بیش از دیگران معتقد بودند که رأی آنها با حمایت سایر اعضای گروه نیز روبهرو خواهد شد.
توماس فورد در این باره میگوید: «بیاعتبارسازی طنزآمیز سبب القای این احساس میشود که دیگران نیز در مورد معیارهای تبعیض جنسی همرأی هستند که ممکن است به رفتارهای تبعیضآمیز منجر شوند؛ زیرا شخص تصور میکند دیگران نیز در این زمینه با وی موافق هستند.»
این امر به خوبی نشانگر تأثیر مخرب چنین طنزهایی در باورها و رفتارهای اجتماعی علیه زنانگی است که متأسفانه هم در غرب و هم در شرق رواج دارد. بسیاری از صاحبنظران معتقدند که این سرگرمیهای جنسیتگرایانه سبب عمق یافتن باورهای سنتی علیه زنانگی و تشدید مشروعیت بخشیدن به محدودیت علیه زنان، به ویژه در جوامع شرقی که حقوق زنان عملاً کمتر از غرب مورد پذیرش قرار گرفته است، میشود.
از همین رو بسیاری از سریالها و برنامههای طنزآمیز سیمای جمهوری اسلامی نیز به باور برخی از منتقدان و کارشناسان رسانه، بازنمایانگر همین کلیشههای جنسی در برخورد با زنانگی و بیاعتبارسازی آنان است.
تحقیقاتی که در زمینه تأثیر طنزها و سرگرمیهای جنسیتگرایانه در فرهنگ عامه و رسانهها صورت گرفته است، میتواند زمینههای مقاومت فرهنگ مردسالارانه در برابر زنانگی را نیز روشن سازند.
رسانهها انباشته از شوخیهای جنسی هستند که اغلب زنانگی را هدف استهزاء قرار میدهند.
مژگان کاهن، روانشناسی که به کار و تحقیق در زمینه سکسولوژی میپردازد، در این باره میگوید: «این تحقیق از این نظر جالب است که نشان میدهد هنوز حتی در کشورهای پیشرفته نیز، یک سری کلیشهها و تصاویر منفی و نابرابر در ارتباط با زن وجود دارد.
البته فضای دموکراتیک و برابریخواه این جوامع تا حد زیادی مانع بیان و حتی آگاه شدن فرد از این کلیشهها و تصاویر که در ناخودآگاه و نیمهآگاه افراد وجود دارد میشود. «شوخی» و «جوک» به دلیل فضایی که ایجاد میکنند، باعث میشوند که کلیشهها با راحتی بیشتری خود را در رفتار افراد بروز دهند.
زیرا شوخی پدیدهای است که در اجتماع پذیرفته شده است و یکی از معدود قالبهایی است که میتوان در آن حرفهایی زد که در اجتماع صورت خوشی ندارند؛ مثلاً حرفهای نژادپرستانه یا ضد زن. زیرا در شوخی، نه بیانکنندهی مطلب و نه شنوندهی آن، مسئولیتی در مقابل حرفهایی که میزنند و میشنوند، نمیپذیرد. زیرا «تنها یک شوخی است» و نه بیشتر.
در ارتباط با کلیشههایی که از زن وجود دارد به خاطر میآورم یک روانشناس اجتماعی (که متأسفانه اسمش را به خاطر ندارم) معمایی را برای اشخاص مطرح کرده بود. من این معما را برای ایرانیهای زیادی مطرح کردم و نتایجش جالب بود.
این معما از قرار زیر است: پدری با پسرش در جاده تصادفی شدید میکند. پدر در جا میمیرد. پسر را به بیمارستان میبرند. دکتر جراح همین که پسر را میبیند، میگوید: «این که پسر من است!»
سؤالی که از فرد میکنیم، این است که چگونه چنین چیزی ممکن است؟ جواب ساده است: «چون جراح مادر پسر است!» ولی نکتهی جالب این است که خیلی کم هستند اشخاصی که جواب این معما را پیدا میکنند!
من حتی این معما را برای یک گروه از آقایان پزشک ایرانی که در خارج از ایران زندگی میکنند مطرح کردم و با کمال تعجب متوجه شدم که هیچ کدام جواب را پیدا نکردند! این آزمایش دقیقاً اهمیت یک سری کلیشهها را نشان میدهد. تا حدی که ذهن ما قدرت پاسخ به معمای سادهای نیز که جواب بدیهیاش را دارد، از دست میدهد.»
رواج چنین کلیشههایی در رسانههای جریان اصلی که به ویژه در تبلیغات تلویزیونی نیز کاربردهای فراوانی دارند، سبب شدهاند که زنانگی به موضوع برای تمسخر، شوخی و استهزاء بدل شود. برخی از تحقیقات روانشناسان در سالهای گذشته نشان داده است که این امر حتی میتواند محرک رفتارهای خشونتآمیز و خشنی نظیر تجاوز نیز باشد.
در تحقیق مشهور کاترین ریان و جینی کانجاروسکی، اغلب دانشجویان مرد مورد تحقیق که بیش از همه از شوخیهای ضد زن استقبال میکردند، نسبت به رفتارهای خشونتبار جنسی علیه زنان نظیر «سکس به زور» (Forcing Sex) یا تجاوز، انگارههای منفی کمتری نسبت به دانشجویانی که کمتر چنین شوخیها را دنبال میکردند، بروز داده بودند.
یافتههای این تحقیقات سبب شده است تا در بسیاری از کشورهای جهان، روانشناسان و صاحبنظران ارتباطات در کنار مؤسسات ناظر بر رسانهها در برابر بازنمایی چنین شوخیهایی که کلیشههای مرد سالارانه از زن را نمایان میسازند، حساسیت به خرج دهند. با این حال هنوز این رسانهها انباشته از چنین کلیشههایی هستند.
در کشورهایی نظیر ایران که مؤسسههای تخصصی ناظر بر رسانهها وجود ندارند و یا نظرات روانشناسان و متخصصان ارتباطات انعکاس چندانی نمییابد، وضعیت به مراتب بدتر است و باورهای سنتی در برابر زنان را که در سالهای اخیر به سوی تصرف قدرت مردانه خیز برداشتهاند، تقویت میکنند.
در حالی که بیش از ۹۰ درصد پستهای مدیریتی در ادارات دولتی ایران در اختیار مردان است، برخی از روانشناسان معتقدند که شوخیهای جنسی بین مردان بیش از زنان رواج دارد و اغلب این شوخیها نیز مضمونی ضد زن دارند.
نکته جالبتر در این میان آن است که در اداراتی که برخی پستهای مدیریتی به دلایل مختلف به زنان واگذار شده است، مقاومت کارمندان مرد در برابر شرایط تازه از طریق این نوع شوخیهای مبتذل بیش از دیگر ادارات جلوهگر میشود.
با توجه به آن که یافتههای روانشناسان نشان میدهد این شوخیها به گونهای ناخودآگاه، مخاطب را تحت تأثیر قرار داده و باورهای کلیشهای را تقویت میکنند، شاید بد نباشد این بار که اساماس یا جوکی درباره زنان خواندید، قبل از آن که «Send to All» را کلیک کنید، به یاد بیاورید که این جوک یا شوخی چه زمینههای فرهنگی، سیاسی و روانشناختی در بر دارد و سپس آن را Delete و روانه سطل آشغال کنید
| || 8:01 AM
این فیلم رو اگه ندیدین، حتما" ببینین!
| || 3:30 PM
| || 7:49 PM
عاشقان
سرشکسته گذشتند،
شرمسار ترانه های بی هنگام خویش.
و کوچه ها
بی زمزمه ماند و صدای پا.
سربازان
شکسته گذشتند،
خسته
بر اسبان تشریح،
و لته های بی رنگ غروری نگون سار
بر نیزه هایشان.
تو را چه سود
فخر به فلک بر
فروختن
هنگامی که
هر غبار راه لعنت شده نفرین ات می کند؟
تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاس ها
به داس سخن گفته ای.
آن جا که قدم بر نهاده باشی
گیاه
از رستن تن می زند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز
باور نداشتی.
فغان! که سرگذشت ما
سرود بی اعتقاد سربازان تو بود
که از فتح قلعه ی روسبیان
باز می آمدند
باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد،
که مادران سیاه پوش
_ داغ داران زیباترین فرزندان آفتاب و باد _
هنوز از سجاده ها
سربرنگرفته اند.
(احمد شاملو)
| || 9:18 AM
دو تا نوشته از مونا فرامرزی در شهرزادنیوز بهونه ای شد که اینا رو بنویسم.
... یکی از دوستانم که در فرانسه زندگی می کرده میگه معامله جنسی در فرانسه کاملا روشن و قانونمنده. اونجا مراکزی هستن که امور مربوط به زنانی که میخوان از راه رابطه جنسی امرار معاش کنن رو سازماندهی می کنن.
مردی که با زنهای این مراکز ارتباط برقرار می کنه در صورت عدم تمایل زن، غیر از تماس با واژن حق لمس کردن هیچ نقطه دیگه یی از بدن او رو نداره و اگر اینکارو بکنه مرتکب تجاوز جنسی شده و کارش به قانون کشیده میشه. می گفت در حین رابطه، زن معمولا به ساعتش نگاه می کنه و ترجیح میده مشتری هاش مردهایی باشن که دچار زودانزالی هستن.
... در سال ۱۹۹۹ در سوئد قانونی تصویب شده که طبق اون هیچ مردی اجازه نداره زنها یا بچه ها رو ملعبه و کالای قابل خرید و فروش بدونه. این قانون میگه: "هر کسی که در ازای پرداخت وجه، خدمات جنسی دریافت کند، اگر اقدامش تحت قوانین جنایی عمومی قابل تعقیب نباشد، بر اساس این قانون گناهکار شناخته شده و به جریمهء نقدی یا حداکثر شش ماه حبس محکوم می شود." این قانون، اولاً خریداران روابط جنسی رو در ردیف جنایتکارها قرار میده و ثانیاً روسپیها رو از گناه مبرا می شناسه. اینکه چرا توی این قانون فقط مشتریها مجرم شناخته شدن، در لایحه ای در سال ۹۸-۱۹۹۷ اینطور توضیح داده شده که: "دولت معتقد است که هم خریدار و هم فروشنده در تجارت جنسی باید تحت تعقیب قرار گیرند ولی از آنجا که زنان در این تجارت طرف ضعیف تر محسوب میشوند و انگیزهء خریداران در این میان نقش اصلی را ایفا میکند، لذا تصمیم گرفته شد که زنان بجای مجازات، به سمت کانونهای مشاوره برای ترک این حرفه هدایت شده و مردان تحت تعقیب قانونی قرار گیرند."
... یکی از کارمندای شرکت که عضو بسیج سپاه پاسدارانه میگه: داشتن کارت بسیج خیلی خوبه. هر کاری، هر کاری دلت می خواد بکن. دزدی، سوء استفاده جنسی، ... اگه کسی بهت گیر داد کارت بسیجت رو نشون بدی همه چی حله.
... برای زنهایی که از راه تن فروشی امرار معاش میکنن واژه های خاصی وجود داره. هم در فارسی و هم در انگلیسی و احتمالا در بعضی زبانهای دیگه. این واژه ها حتی درباره زنهایی که نه بازای پول بلکه برای رسیدن به لذت شخصی دنبال تنوع جنسی هستن هم توسط فرهنگ مردسالار بکار میره. ولی برای مردهایی که از نیاز مالی بخشی از زنها، برای لذت شخصی و ارضاء تنوع جنسی بهره برداری میکنن واژه ای وجود نداره.
گزارش شهرزادنیوز درباره تن فروشی امن زنان در سایه بسیج و مطهری و تن فروشی مردانه در تهران رو بخونین. با اینکه کوتاهه، پر از نکته است.
| || 5:47 PM
● ديهء زن و مرد بايد برابر شود. نامهء بخشي از زنان اصلاح طلب به مجلس هفتم (در شرايطي که وضعيت اقتصادي و معيشت جامعه، زنان و مردان را ناگزير از انجام کار به صورت چند شيفتي کرده است و تعداد زنان سرپرست خانوار رو به فزوني است، تلاشهايي براي خانهنشين کردن زنان به بهانه حفظ و تحکيم خانواده در جريان است، مانند سيال کردن ساعات کار زنان يا تقليل ساعات کار آنان، که بر خلاف ظاهر آن که به نفع زنان و خانواده است، در باطن، تدريجاً زنان را از نيروي کار و بويژه مديريتهاي عالي حذف خواهد کرد و با دامن زدن به مشکلات اقتصادي خانوادهها، تأثيرات سوئي را به همراه خواهد داشت. همچنين تعطيلي مهدهاي کودک وابسته به ادارات دولتي به طور قطع با شعارهاي مربوط به حمايت از نقش مادري و تحکيم بنيان خانواده در تعارض است. مباحث مربوط به سهميه بندي جنسيتي نيز در حوزه آموزش عالي که به دنبال پيشي گرفتن دختران نسبت به پسران در دانشگاهها صورت ميگيرد، طرحها و لوايحي است که هيچ نسبتي با جايگاه و نقش کنوني زن ايراني ندارد، هر چند که به نيت اصلاح وضعيت فعلي صورت ميگيرد.)
● دختران شلاق خورده (قد حوا نمي رسيد. من همهء سيب ها را خواهم چيد...)
| || 6:58 AM
اطلاعاتی رو از کتاب فردی بنام جمشید خدادادی گرفتم که بنظرم بیراه نبوده (هرچند كه جهان بيني و بخشي از تفكراتشو اصلاً قبول ندارم) و اینجا می نویسم شاید به درد شما بخوره. نکته ها دربارهء ماست، چای، رب گوجه فرنگی و مرغ ماشینیه. یه کم طولانی شده ولی شاید به خوندنش بیارزه.
1- ماست زیاد: ماست یه ماده غذایی است که بیش از حد درباره منافع آن تبلیغات صورت گرفته است در حالیکه مستحق آن نیست. مثلا گفته می شود ماست عمر انسان را طولانی می کند، پوکی استخوان را از بین می برد و یا به انسان آرامش می دهد و ... چرا اینقدر درباره ماست تبلیغات شده و چه کسانی تبلیغ کرده اند؟
ماست را بیشتر غربی ها تبلیغ کرده اند و این به این خاطر است که اکثر انان مبتلا به بیماری کلیت روده یا به قول بوعلی سینا قلنج روده هستند. ماست به خاطر داشتن "فرمان" از اسهال جلوگیری و روده را ضدعفونی می کند. بنابراین مصرف زیاد ماست موجب یبوست می شود و این امر خود باعث اختلالات عصبی در انسان می شود. یبوست باعث بوجود آمدن سم پتومایین در روده می شود.
ماست به دلیل داشتن PH پایین و در واقع اسیدی بودنش برای مغز و اعصاب مضر است و در بدن ایجاد اسیدوز می کند و برای کسانی که طبع سرد و PH پایینی دارند بسیار مضر است. افرادی که دچار صرع هستند، افرادی که دچار بیماری های رماتیسم، آرتریدروماتویید و آرتروز هستند و بخصوص افرادی که بیش از حد عرق می کنند نباید به طور کلی ماست مصرف کنند.
یکی دیگر از علتهای مهمی که نباید در مصرف ماست زیاده روی کرد اینست که در بدن انسان دو نوع باکتری وجود دارد: باکتری های هوازی و باکتری های بی هوازی. باکتری های هوازی بر اثر متابولیسم تولید اسید اوریک می کنند و باکتری های بی هوازی بر اثر متابولیسم تولید اسید لاکتیک می کنند. ماست علاوه بر اینکه PH پایینی دارد، مملو از اسید لاکتیک است (25درصد ماست اسید لاکتیک است) و فعالیتهای نرون های مغزی را کاهش می دهد. در واقع خوردن ماست یعنی کمک کردن به باکتریهای بی هوازی و ایجاد اسیدوز در بدن و تاثیر منفی گذاردن بر روی اعصاب مرکزی و تخریب مغز و اعصاب. کسانی که بیش از حد متعارف ماست مصرف می کنند دچار سنگ های کلیوی و بدتر از آن دچار توده های کلسیومی خطرناک در مغز و نیز دچار آرتروز و فتق دیسک می شوند. علاوه بر این افرادی که از طبع سرد برخوردارند بر اثر زیاده روی در مصرف ماست دچار بیماری صعب العلاج ام اس می شوند.کسانی که زیاد ماست می خورند دچار بیماری های کبدی می شوند و زیاد عرق می کنند و عرق بدنشان بدبو است. افرادی که چنین مشکلی دارند نباید مطلقا ماست و چای مصرف کنند.
استفاده مداوم از ماست موجب پوکی استخوان, خارپاشنه و رشد استخوان دنبالچه و بروز اختلالات PH خون می شود. شب ادراری در کودکان، سرعت انزال در آقایان و دردهای پریود در خانمها از دیگر عوارض مصرف زیاد ماست است. اسید لاکتیک موجود در ماست موجب جذب زیاد کلسیم در بدن و باعث رسوب آن در مفاصل می شود. 32 بیماری در اثر مصرف مدام و زیاد ماست در انسان ایجاد می شود که بیان آنها از حوصله این نوشته خارج است.
2- چای: چای گیاهی است که پنج هزار سال قبل توسط چینی ها شناخته شد و فعلا پرمصرف ترین گیاهی است که بین خانواده ها وجود دارد. از زمانی که چای کشت می شود تا زمانیکه از بین می رود, هیچ نوع آفتی به آن صدمه نمی زند و سم پاشی هم نمی شود و هیچ جانور گیاهخواری از برگ سبز آن استفاده نمی کند. تنها مصرف کننده چای در جهان انسان است! چای بخاطر داشتن تئین آرام بخش است و مقداری از خستگی را دفع و موجب هضم غذا می شود زیرا در اثر نوشیدن چای اسید معده زیاد ترشح می شود ولی در عوض موجب بیماریهای زیادی از جمله کم خونی, ناراحتی های قلبی و کلیوی، ناراحتی های پوستی, آرتروز, ریزش مو، حساسیت، زودرنجی، یبوست، داغ شدن کف پا و... می شود. (توضیح اینکه قهوه و نسکافه از چای مضرترند.)
3- رب گوجه فرنگی: رب اگر خانگی باشد به این دلیل که دست کم بیست ساعت می جوشد, غیر از اینکه خاصیتی از گوجه فرنگی را درخود ندارد مواد ظرفی که در آن پخته می شود (معمولا ظرفهای آلومینیومی) را هم به خود جذب می کند. به رب هایی که از بیرون تهیه می شوند هم مواد نگهدارنده ای بنام "استات سدیم" اضافه می کنند. مواد محلول در رب مثل آلومینیوم باعث کندی ذهن و شعور می شود. رب ماده ای آلرژی زا و فاقد ارزش غذایی و فرسوده کنندهء بدن آدمی است.در قدیم مردم رب را به روش آفتابی تهیه می کردند و یا گوجه فرنگی را خشک می کردند و به مرور زمان مصرف می نمودند.
4- مرغ و تخم مرغ ماشینی امروزی: مرغ های ماشینی در فضای سربسته زندگی می کنند و مدام بیدار هستند. معمولا باید شب ها چراغ ها را خاموش کرد تا مرغ ها و جوجه ها استراحت کنند ولی در اکثر مرغداریها در طول شبانه روز چراغها را روشن می گذارند و جوجه ها را وادار به تغذیه می کنند. بیدار نگهداشتن مرغ ها در طول زندگی باعث می شود اسید لاکتیک فراوانی در بدن مرغ جمع شود. مصرف این مرغ ها اسید لاکتیک بدن انسان را نیز بالا می برد و در اثر بالا رفتن آنزیم LDH بدن، باعث مسمومیت می گردد.
در تغذیه مرغ ها از ویتامینهای مختلف, بی رویه استفاده می شود و همین امر موجب بدبویی گوشت مرغ می شود.
از داروهای آنتی بیوتیک مانند کلرامفنیکول استفاده می شود که عوارض خطرناکی برای مغز استخوان دارد (بیماریهای لوسمی). از نظر بهداشتی دو هفته قبل از کشتار مرغ مصرف انواع داروها باید قطع شود ولی معمولا این مساله رعایت نمی شود. در مرغداری های صنعتی روده و مدفوع مرغ های کشته شده را خشک کرده و آسیاب می کنند و دوباره به غذای مصرفی مرغ اضافه می کنند. همچنین ضایعات ماهی را حرارت زیاد داده و به غذای مرغ اضافه می کنند. از آنجا که این مواد دارای روغن های غیر اشباع شده است بر اثر حرارت بالای 150 درجه سانتی گرادبه مواد سمی تبدیل می شوند. گوشت مرغ برای افرادی که از درد استخوان رنج می برند مضر است چون حالت اسیدی دارد. هضم گوشت سفید بخاطر داشتن هسته های سلولی بزرگ برای بدن دشوار است. داروهایی که به مرغ داده می شود در تخم حیوان هم نفوذ می کند. بجای مرغ می توان از ماهی های تازه و میگو استفاده کرد.
| || 2:03 AM
● نرخ تورم، دو برابر پيش بيني برنامه چهارم توسعه (تاكنون تقريبا تمام 50 ميليارد دلار درآمد نفتي سال گذشته ايران هزينه شده در حالي که پيش بيني برنامه چهارم براي سال گذشته استفاده از حدود 15 ميليارد دلار درآمد نفتي بوده است...)
● آزاد راه تهران شمال، طرح بيابان زايي تهران شمال (اين طرح تاکنون متاثر از تصميمات سه رئيس جمهور و هفت وزير راه و ترابري بوده است ( ترکان ، حجتي ، دادمان ، افشار ، خرم ، بناب ، رحمتي ) ولي سناريست اين بازي خطرناک با منابع طبيعي بسيار با ارزش و بيت المال ( جنگل هاي باستاني شمال و آبخيز هاي حياتي تهران و ...) در اين يک دهه، بنياد مستضعفان و جانبازان بوده است!)
● گزارش مستند شجاعپوریان از عملکرد دولت نهم («ولیالله شجاعپوریان» عضو شاخص فراکسیون اقلیت مجلس روز سهشنبه در نطق پیش از دستور خود متنی را قرائت کرد که میتوان آن را «اتمام حجت با مجلس برای احضار احمدینژاد» خواند. نماینده بهبهان با ارائه شرحی مستند از عملکرد دولت نهم و شخص دکتر احمدینژاد در حوزههای مختلف داخلی، خارجی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و مقایسه آن با عملکرد دولتهای پیشین بویژه دولت خاتمی، این پرسش را مطرح کرد که «اینکه اگر یکی از رقبای اصلاحطلب آقای دکتر احمدینژاد در جای او نشسته بود و کشور اینگونه اداره میشد، آیا در کشاندن او به مجلس لحظهای به خود تردید راه میدادیم؟».)
● 25 خبري كه تا سال 2007 سانسور شدند.
● گوشه هایی از طرح امنیت پایین تنهء آویزان آقایان (از برخی از خوانندگان وبلاگم پوزش میخوام!)
● از ماست که بر ماست (برای ما که حافظهء تاریخی و خیلی چیزهای دیگه که باید داشته باشیم، نداریم. نگاههای مرتضی حیدری رو ببینید.)
روي عكس كليك كنيد
و روي اين هم
و روي تامين امنيتاجتماعي...
● نقالي شاهنامه فردوسي توسط گُردآفريد
● بي بي سي با گذاشتن اين Schemaتوي سايتش مي پرسه Who runs Iran؟!!!
● اگه تداعي مي كنه، بذاريد بكنه! چون بعد از گذشت اينهمه سال هنوز -اگه پخش بشه- از ديدنش لذت مي برم. به بخشي از موسيقيش گوش بديد. (سپاس از باد صبا)
● بیابان زایی در ایران یک احتمال و حدس و گمان نیست بلکه خطری است که هم اینک از چهار جهت جغرافیایی ایران را نوردیده و در حال پیشروی است (ديده بان محيط زيست ايران)
● المپياد جهاني فيزيك امسال در اصفهان برگزار مي شود. (اميدوارم با آبرومندي همراه باشه)
● آيا مردمان امريكا واقعاً كُندذهنند؟!
| || 7:11 AM
| || 10:43 AM
| || 3:41 AM
| || 10:33 AM
>> اين مستند نود دقيقه اي از سفر Rageh Omaar به ايران رو ببينيد و براي دوستانتون در خارج از ايران بفرستيد. چون با اينكه كامل نيست ولي تا حدود زيادي واقعيه. چنين كليپ هايي به تغيير دادن نگاه بسيار بد مردم دنيا نسبت به ايران كمك ميكنه، هر چند كه سازنده هاش ممكنه اهداف ديگه يي رو دنبال كنن. ديدنش براي خودتون هم خوبه. يك نگاه از بيرون باعث دريافتن تفاوتها و ظرافت هاي اجتماعي زيادي ميشه. اميدوارم سرعت اينترنتتون اگه در ايران هستيد، اجازه بده اجراش كنيد.
>> اين هم لينك جديد سايت تغيير براي برابري. شيرين عبادي معتقده كه کمپین با نورافکن وارد خونه ها شده.
>> سايت ميدان زنان - هم دربارهء تدوين خواسته هاي زنان ايرانه در قالب يه منشور.
>> خبر ديگه اينكه ايران به كشتي Green Peace اجازه ورود به بوشهر نداد. (BBC)
>> آخرين لينك اين پٌست هم اينه كه اگر ارگاسم زنانه توي بدن مردها اتفاق بيفته اونارو مي كشه! (لينكدوني هودر)
| || 8:57 PM
معيار Forbes در تهيهء اين فهرست، نرخ بيكاري، رشد درآمدها، متوسط درآمد خانوار و هزينه هاي زندگي در شهرهاي مختلف اين قاره است.
از بين50 ايالت، Florida با داشتن شش شهر در ليست 25 شهر اول اين فهرست از بهترين بسترهاي كسب و كار در امريكا برآورد شده.
شهرهاي بزرگي مثل New York رتبهء 75 ، Chicago رتبهء 82، Boston رتبهء 83 و Los Angeles رتبهء 88 اين جدول رو امسال بدست آورده اند.
يكي از دست اندركاران مؤسسهء Forbes معتقده كه شهر Raleigh كه در بخشي از منطقهء معروف به Research Triangle كاروليناي شمالي قرار داره، همهء مزيتهاي فلوريدا رو بدون hurricane هاي اون داره. جنوب شرق و جنوب غرب امريكا بدليل داشتن هواي گرم، زمينهاي آزاد قابل توسعه، هزينه هاي پايينتر زندگي و نرخ پايين ماليات ها بهترين جا براي فعاليتهاي اقتصاديه.
عكس بالا نمايي از شهر رَليقه.
| || 10:02 PM
| || 9:40 AM
| || 6:55 AM
Web Programming w/ ASP.Net+C#, DB Programming w/ ASP.Net+C#, Win App w/ C#, DB Programming w/ C#, E-Commerce و XML.Net سي دي هاي خوبي هستن. يكي از برتري هاي اين سي دي ها، شيوهء حرف زدن مدرس هاي مسلطشونه كه در عين اينكه هر كدوم بامزگي و تيك هاي خاص خودشونو دارن، حرف زدنشون حالت طبيعي داره و اينجوري نيست كه يه متن رو از روي يه صفحه بصورت خشك و بي روح بخونن و اسلايد نشون بدن. فضاي سي دي طوريه كه انگار توي كلاس درس نشستي. هر سي دي هشت تا لايسنس داره كه رمزش با تماس تلفني يا از طريق اينترنت قابل دريافته. داده هاي طلايي ظاهراً يه دفتر هم توي دوبي داره. سي دي هاش فقط دو تا اشكال داره. يكيش خميدگي و Label هاي كج و كوله ييه كه روشون خورده و اگه بخوايين از سي دي درايو لپ تاپ استفاده كنين، بايد حتماً كپيشون كنين روي هارد ديسكتون. دوميش اينه كه براي دريافت رمز عبور از طريق تلفن گويا، بايد سه بار تماس بگيرين و سومين كدي كه اپراتور بهتون ميده، كدِ درسته! قيمت هر سي دي بطور متوسط 5500 تومنه.
اينجور كه فهميدم، مدرس هاي كار درست امروز تهران، اكثرشون اين سي دي ها رو ديدن يا گوش دادن. براي يكي داشتم اينا رو توضيح ميدادم، گفت چقد گرفتي براشون تبليغ كني؟!
| || 2:59 AM
| || 1:07 AM
ديشب دو تا سي دي قديمي از سال 1342، بُردتم به بيست سال پيش. زماني كه نواراي شهر قصه رو هفته اي پنج بار گوش مي دادم و از داستان فيله و ميمونه و مُلاهه و رماله و خاله سوسكه و موشه براي خودم صحنهء تئاتر مي ساختم و به كنايه هاي سياسي اجتماعيش مي خنديدم. ديشب فهميدم كه جميله ندائي - قصه گوي شهر قصه - چه شكلي بود و اون لوتي عاشق كه آه مي كشيد و مي گفت: " ...بنويس! .. ما رو ديوونه و رسوا كردي. حاليته؟ .. ما رو آوارهء صحرا كردي. حاليته؟ ... آخه ما واسه خودمون معقول آدمي بوديم، دست كم هر چي كه بود، آدم بي غمي بوديم. حاليته؟ ... سر و سامون داشتيم، كس و كاري داشتيم .... هي ديگه يادش بخير .... .... اما راستش چي بگم؟ تقصير ما كه نبود. هر چي بود زير سر چشم تو بود. يه كاره تو راه ما سبز شدي، ما رو عاشق كردي، ما رو مجنون كردي، ما رو داغون كردي. حاليته؟ آخه آدم چي بگه قربونتم؟ ... حالا از ما كه گذشت. بعد از اين اگر شبي نصفه شبي، به كسوني مث ما قلندر و مست و خراب، تو كوچه برخوردي، اون چشارو هم بذار ... يا اقلاً ديگه اين ريختي بهش نيگا نكون. آخه من قربون هيكلت برم، اگه هر نيگا بخواد اينجوري آتيش بزنه، پس باس تموم دنيا تا حالا سوخته باشه. "
نويسنده و كارگردان شهر قصه بيژن مفيد بود.
| || 10:15 PM
| || 1:58 AM
اين گفتگو بخش دومي هم داره كه زمان و مكانشو توي سايتشون قراره اعلام كنن ولي من هر چي ميگوگلم، سايتي از اين انجمن پيدا نمي كنم. البته قضيه با تلفن زدن بهشون حل ميشه خوشبختانه.
آذرتاش آذرنوش قراره 23 بهمن از ساعت 5 تا 7 در خانه هنرمندان در همين باب بيشتر صحبت كنه كه فكر مي كنم شركت كردني باشه.
يه چيز بي ربط به نوشتهء بالام اينكه چند وقت پيش يكي از دوستان خوندن كتابهاي والتر بنجامين رو توصيه كرد و گفت كه اول خيابان يكطرفه رو بخونم كه نشر مركز چاپ كرده، بعد، والتر بنجامين ترجمهء دكتر مددي نشر اختران و بعد عروسك و كوتوله ترجمه مراد فرهادپور نشر گام نو. اينا رو اينجا نوشتم كه بتونم كاغذي كه روش يادداشتشون كرده بودم رو بندازم دور!
| || 3:27 AM
راستي خيلي حس بامزه ايه كه جواب sms مامانتو بدي.
سلام چهارشنبه مرخصيي بگير بيا تنبلي نكن چند روز استراحت بكن... !
| || 5:06 AM
ببار اي بارون ... ببار
با دلم گريه كن خون ببار
در شب هاي تيره چون زلف يار
بهر ليلي چو مجنون ببار
اي بارون
¤ ¤ ¤
دلم خون شد خون ببار
بر كوه و دشت و هامون ببار
به سرخي لبهاي سرخ يار
به ياد عاشق هاي اين ديار
به داغ عاشق هاي بي مزار
اي بارون
¤ ¤ ¤
ببار اي ابر بهار
با دلم به هواي زلف يار
داد و بيداد از اين روزگار
ماهُ دادن به شب هاي تار
اي بارون
ببار اي بارون ببار....
| || 2:00 AM
جنیدی امروز رمز پشت این داستان رو برامون باز کرد. اینکه چرا زال و رودابه به هم مهر گرفتند و چرا مهراب و منوچهر از این وصلت ناراضی بودند.
شاید بدونید که پشت نام های اسطوره وارشاهنامه، سراسر، بخش هایی از تاریخ ایران نهفته است و منظور از نام زن ها در شاهنامه، عموماً -نه هميشه- بخشی از زمین و منظور از نام مردان جمعی از مردمان اون ناحیه است. مثلاً رستم یک شخص نیست بلکه نمادی است از مردم سیستان در اونزمان. یا کاوه نمادی از مردمیه که در غرب ایران کنار کوههای ابَرسِن (زاگرس یونانی) زندگی می کردند. سيندخت نام سرزمين هاي اطراف رود سنده و ...
گاهي نام ها نشانگر دوره اي هستند كه بر مردمان گذشته. مثلاً سيامك دورانيه كه نسل بشر بخاطر سرما در معرض تباهي قرار گرفت. يا هوشنگ دوران خانه سازي و اسكان بشر و جمشيد دوران تابندگي زندگي مردمانيه كه در اونزمان در ايران زمين مي زيستند. (ريشه يابي واژه ها حرف اول رو در فهميدن معني اونها مي زنه)
شيرينه فهمیدن رمز اونها و دریافتن شیوهء Coding شون توسط فردوسی.
وبلاگ شیرین و بهار از وبلاگاییه که معمولاً می رم سراغشون. حال و هوای هر دوتاشو دوست دارم. كاش ندا و كيهانه هم يه جايي مي نوشتند. شیرین مدتیه با آی اس پی من فیلتر شده. نمی دونم چرا.
یه چیز دیگه هم شب ماروِِلِسی (همیشه هم نباید فارسی نوشت!) بود که با شراره داشتم. جای اهلش خالی.
با صحبتایی که دیشب نیما می کرد, با اینکه هنوز نرفتم ببینم چی نوشته, بنظرم اگه دکترا رو همینجا بخونه کار درست تری کرده.
چند وقت پيش، عيد غدير كه تلويزيون فيلم ابراهيم پيامبر رو پخش مي كرد، ياد مقالهء انبياء عهد عتيق و اسكيزوفرني نيما افتادم. "جولیان جینز، فیزلوژیست، در اثر خود به نام خاستگاه آگاهی درفروپاشی ذهن دوجایگاهی به این واقعیت اشاره می کند که پدیده های روحی- روانی ای که در سنت ادیان ابراهیمی و به خصوص در سنت انبیاء یهود، وحی یا ندای خدا تلقی می شده است، هنوز هم توسط بیماران اسکیزوفرنی تجربه می شود..."
دیگه اینکه گره افتاده در کار پروژهء سلطان بانو. به چند تا آدم دودره باز خورده که ویژگیهای لازم رو یه جا با هم ندارند متاسفانه تا بتونه کار رو با خیال راحت بده دستشون. اگه بتونم يه تيم خوب جمع كنم يه كارايي ميشه كرد.
گاه دنبال بهانه هايي براي موندني و گاه دنبال بهونه هايي براي رفتن... كاش مي شد البرز رو بذاري تو چمدونت و با خودت ببري.
| || 8:56 AM
| || 5:07 AM
چرا بعضي مردم بدون وقفه در زندگي شانس ميارن، در حاليكه سايرين هميشه بدشانسند؟
ريچارد وايزمن توي تحقيقش در اين زمينه مي نويسه:
"مطالعة من دربارة چيزي كه مردم آن را «شانس» مينامند ده سال قبل شروع شد.
ميخواستم بدانم چرا بخت و اقبال هميشه درِ خانة بعضيها را ميزند و سايرين از آن محروم ميمانند. به عبارت ديگر، چرا بعضي از افراد «خوششانس» و بعضي ديگر «بدشانس» هستند؟
آگهيهاي متعددي در روزنامههاي پرتيراژ چاپ كردم و از افرادي كه احساس ميكردند خوششانس يا بدشانساند خواستم با من تماس بگيرند.
صدها نفر براي شركت در مطالعة من داوطلب شدند و من طي ده سال گذشته با آنها مصاحبه كردم، زندگيشان را زير نظر گرفتم و از آنها خواستم در آزمايشهاي من شركت كنند. نتايج بررسي من نشان داد كه رمز خوششانسي يا بدشانسي افراد در افكار و كردار خودِ آنان نهفته است، هرچند كه همه بهكلي از اين موضوع غافلاند. براي مثال، فرصتهاي ظاهراً خوب را در زندگي در نظر بگيريد. افراد خوششانس بهدفعات با چنين فرصتهايي برخورد ميكنند، اما بدشانسها نه.
با ترتيب دادن يك آزمايش ساده سعي كردم بفهمم آيا اين مسئله ناشي از توانايي آنها در تشخيص چنين فرصتهايي است يا بايد به دنبال علتهاي ديگري باشم. به هر دو گروه افراد «خوششانس» و «بدشانس» روزنامهاي دادم و از آنها خواستم آن را ورق بزنند و بگويند چند عكس در آن هست.
من قبلاً مخفيانه يك آگهي بزرگ را وسط روزنامه قرار داده بودم كه ميگفت: «اگر به سرپرست اين مطالعه بگوييد كه اين آگهي را ديدهايد، 250 پوند پاداش خواهيد گرفت.» اين آگهي نصف صفحه را پر كرده بود و با حروف بسيار درشت چاپ شده بود.
با اينكه آگهي كاملاً چشمگير بود، افرادي كه احساس بدشانسي ميكردند عمدتاً آن را نديدند، درحاليكه افراد خوششانس اغلب متوجه آن شدند.
مطالعة من نشان داد كه افراد بدشانس عموماً عصبيتر از افراد خوششانس هستند و اين فشار عصبي، توانايي آنها را در توجه به فرصتهاي غيرمنتظره مختل ميكند. در نتيجه، فرصتهاي غيرمنتظره را به دليل تمركز بيش از حد بر ساير امور از دست ميدهند.
براي مثال، وقتي به مهماني ميروند چنان غرق يافتن همسري بينقص ميشوند كه فرصتهاي عالي براي يافتن دوستان خوب را از دست ميدهند، يا به قصد يافتن مشاغل خاصي روزنامه را ورق ميزنند و از ديدن ساير فرصتهاي شغلي بازميمانند.
افراد خوششانس آدمهاي راحتتري هستند و ديد بازتري دارند؛ در نتيجه، همة آنچه را در اطرافشان وجود دارد ميبينند، نه فقط آن چيزي را كه در جستوجويش هستند.
آدمهاي خوشاقبال براساس چهار اصل براي خود فرصت ايجاد ميكنند: آنها در ايجاد و يافتن فرصتهاي مناسب مهارت دارند؛ به نداي دروني گوش ميسپارند و براساس آن تصميمهاي مثبت ميگيرند؛ چون مثبتانديشاند، هر اتفاق نيكي برايشان رضايتبخش است؛ نگرش انعطافپذير آنها بدبياري را به خوشاقبالي بدل ميكند.
سپس اين پرسش برايم مطرح شد كه آيا ميتوان از اين اصول براي خوششانس كردن افراد استفاده كرد؟
از گروهي از داوطلبان خواستم كه يك ماه از وقت خود را صرف انجام تمرينهايي كنند كه براي ايجاد روحيه و رفتار افراد خوششانس در آنها طراحي شده بود. اين تمرينها به آنها كمك كرد فرصتهاي مناسب را دريابند، به نداي درونيشان تكيه كنند، انتظار داشته باشند كه بخت به آنها رو كند و در مقابل بدبياري انعطاف نشان دهند.
يك ماه بعد، داوطلبان بازگشتند و تجربههاي خود را تشريح كردند. نتايج حيرتانگيز بود: 80 درصد آنان گفتند كه شادتر شدهاند، از زندگي رضايت بيشتري دارند و مهمتر از همه اينكه احساس ميكنند خوششانسترند."
| || 2:06 AM
كونوس كله و جان زن مار رو هم گوش بدين كه معمولاً توي بعضي از مراسم شادي گيلانيها خونده ميشه.
| || 4:13 AM
ده پرسش تستي از كانديداها و منتخبين شوراهاي شهرها و روستاها
آيا كانديداها و منتخبين نمره قبولي زيست محيطي خواهند آورد؟
| || 2:55 AM
| || 3:42 AM
Alexander the Great توسط Oliver Stone در سال 1955 ساخته شده.
ديدن اين فيلم، علاوه بر شاهنامهء فردوسي، "داستان ايران" فريدون جنيدي و كتابهاي ديگه در اين زمينه، خوندن كتاب 15 جلدي "يونانيان و بربرها" نوشتهء اميرمهدي بديع كه نقد مستندي از دروغهاي مختلف تاريخي عليه ايرانيانه و تازه به بازار ايران اومده، رو واجب مي كنه. بنياد نيشابور اين كتاب رو در كتابخانه (گنج نپشت) خودش داره.
| || 3:05 AM
متن بيانيه
| || 2:56 AM
● با موافقت سازمان محيط زيست مجوز تخريب بخشهايي از پارك ملي گلستان صادر شد.
● بي بي سي ايران رو اينطوري به دنيا معرفي مي كنه.
● اختصاص اعتبار در ادارات به مسائل زنان حذف شد
شهرزاد نيوز
● احمدي نژاد: دو بچه كافي نيست!
● تصاويري براي رييس جمهور !
| || 2:34 AM
| || 12:32 AM
| || 1:33 PM
چيز ديگه ای که سه بار توی نيم ساعت صحبتش تکرار می کرد اين بود که، جدا افتاده ها رو پيوند بزنين. (Connect the disconnected)
| || 8:57 AM
| || 3:01 PM
| || 9:42 AM
| || 3:30 PM
| || 6:30 PM
| || 3:40 AM
اینا حرفای سردار قالیباف (شهردار کنونی تهران) در جمع شورای برنامه ریزی محیط زیست در لحظه های حساسی بود که همهء آقایون ژستِ خردورزی می گرفتن و از مردم! رای طلب می کردن.
خبرهای قطع درختای جنگل لویزان (شرق تهران) توسط شهرداری تهران رو از اینجا و اینجا و اینجا بخونین.
| || 9:17 PM
Gender gaps, Age gaps, Diaspora gaps, Social class gaps
Rural / Urban gaps, Public / Private gaps
Local / National gaps, National / global gaps.
عبارتهاي انگليسيشو نوشتم چون گوياتر از معادلهاي فارسيش بود.
فكوهي درباره تك تك گسست هاي بالا توضيحاتي داد و گفت كه وجود اين گسست ها به نتايج عملي زير منجر ميشه:
Modernity / Tradition conflict
Individual / collective memory dysfunction
Nationalism / Localism
Global Marginalization
و در نهايت چند راهكار عملي براي تعديل اين تعارضات ارائه داد (مثل ارائه دادن راه حلهاي چندگانه، بكار نبردن راه حلهاي خشونت آميز، كاهش انتظار از حوزه سياسي براي تغيير، استفاده از روشهاي ابتكاري مثل تبعيض مثبت براي گروهاي زير فشار شامل زنان، جوانان و افراد غيرشاغل، گسترش آگاهي و وجدان جمعي، خروج از انفعال و گسترش جامعه مدني، تعامل منطقي با فرايند جهاني شدن و با جهان).
یکی از نكته هايی که فکوهی توي حرفهاش اشاره كرد فرق شهروند و شهرنشين بود. اينكه ما در ايران شهروند نداريم چون شهر (Nation State) نداريم. شهر از مفهوم پليس يوناني بدست مياد و پليس يعني مجموعه آدمهايي كه با هم قرارداد بسته اند كه در يكجا در كنار هم زندگي كنند. برعكس، شهرنشين ها (البته شاید شهر نشین های امروزی!) هيچ نوع رابطهء عقلاني با هم ندارند. شهرنشين ها آدمهايي هستند كه در خودشون زندگي مي كنند و چيزي فراي چهارديواري زندگي خودشون براشون اهميت نداره.
(ضمناً كتاب بُعد پنهان اثر ادوارد هال هم از كتابايي بود كه توي اين جلسه ازش نام برده شد.)
متن اين سخنراني قراره در نشريهء آيندهء انديشهء ايرانشهر چاپ بشه.
| || 4:11 AM
http://www.bonyad-neyshaboor.com
| || 1:39 AM
| || 5:53 AM
ننوشتنم هزار دليل داره. بعضياشو شماها مي دونين، بعضياشو بعضياتون ميدونن، بعضياشو فقط يكيتون ميدونه، بعضياشم هيچكدومتون.
اين سمفوني نُه عمو بتي چقدر غريبه.
از آخرين پست واقعيم تا حالا زمان نسبتاً زيادي ميگذره و توي اين مدت سلطان بانو چند تا ورژن ريليز كرده! شايد اگه الان بخواد دوباره بنويسه، يه سلطان بانوي ديگه باشه.
شايدم اصلا سلطان بانو نباشه.
| || 4:55 AM
---
سلطان بانو زنده است و شديداً سرشلوغ! اين پاييزم، هم دل ميبره و هم آدمو تو راه رفتن دچار مشكل ميكنه. اصلاً پاييز بدون برگ معني داره؟
---
از نيما ممنونم بخاطر معرفي سايت كانون زنان ايراني و بخاطر مقالهء خوندنيش : زنان و اخلاقيات دوگانه انگار
---
هي دارم پراكنده مي نويسم. چون مي خوام خبراي كوتاهو همشو تو همين پست بيارم.
---
نميدونم چي تو اين مقالهء كانون ديده بانان زمين بود كه اشكمو درآورد.
---
انسان شناسي رو نبايد با مردم شناسي يكي گرفت. اين چيزي بود كه سهيلا شهشهاني توي كارگاه مسائل زنان دانشكده علوم اجتماعي تهران كه با حضور نورما موروتزي از دانشگاه ايلي نويز برگزار شده بود روش تاكيد مي كرد. حالا هم سمينار سه روزهء انسان شناسي توي خانه هنرمندان بهترين جا براي سردرآوردن از كار انسان شناساست. كاش ساعتش طوري بود كه مي تونستم برم.
---
سكوت در موسيقي دستگاهي رديف، يه سخنراني و اجراي ديگه از مجيد كيانيه كه 3 و 4 دي در فرهنگسراي نياوران برگزار ميشه.
---
تئاتر محمد ذكرياي رازي داره در تالار وحدت اجرا ميشه و ديدنش سفارش شده.
---
اميرحسين ذكرگو هم توي خانه فرهنگ صبا يه نمايشگاه عكس طبيعي (بدون هرگونه مونتاژ و تغيير) گذاشته كه اينروزا چون اُبژهء طبيعي ديگه كم پيدا ميشه، بايد زودتر برم ببينمش.
---
مژگان ديروز مي گفت، اين سمينارا و همايشا و نمايشگاهها بدجوري گريبانمونو گرفتن!
---
خبر جديد ديگه اينكه دكتر قاسمپور چهار جلسه مي خواد درباره نيچه صحبت كنه. جاي نيچه دوستان خالي!
| || 2:26 AM
اينجور كه شنيدم توي قانون كار، خانوم هاي شاغل ميتونن از يه روز مرخصي استعلاجي در ماه براي استراحت در اين دوران استفاده كنن. نمي دونم، بايد دنبالشو بگيرم ببينم واقعاً همچين چيزي هست يا نه؟
يادم مياد چهار پنج سال پيش كه قرار بود سيستم پرسنلي شركتو بنويسم، رفتم پيش مسؤول امور اداري براي گرفتن يه سري قوانين و مقررات كه تو نرم افزار اِعمال كنم. همكارمون چند تا زونكن پر و پيمون داشت كه هر كاري كردم بهم نشونشون نداد. ميگفت اين قوانين حالت محرمانه دارن(!) و نبايد توي دست پرسنل بيفتن چون يه چيزايي اينجا هست كه پرسنل ازش خبر ندارن و اگه بدونن اونوقت براي استفاده ازش ميان مدعي ميشن و شلوغ ميشه!
(راستي! پريود چه واژه سطحي يي براي اشاره به تغييرات جسمي و روحي زن توي اين دورانه. سعي مي كنم بزودي يه مطلب مختصر دربارهء ويژگي هاي نه چندان معمولي زن توي اين دوران بنويسم.
فقط بايد يه چيزي بياد؛ حسّ نوشتنم!)
| || 3:28 AM
برنامه ش به ترتيب زيره:
چهارشنبه، 20 مهرماه 84، «روشنفكری فرانسوی در قرن بيستم» رامين جهانبگلو
چهارشنبه، 27 مهرماه 84، « ژانپل سارتر» سعيد حنايی كاشانی
چهارشنبه، 11 آبان ماه 84، « پیر بوردیو »، ناصر فكوهی
چهارشنبه، 18 آبان ماه 84، «ژيل دلوز»، محمد ضيمران
چهارشنبه، 25 آبان ماه 84، «سيمون دوبوار»، فاطمه صادقی
چهارشنبه، 2 آذر ماه 84، «ريمون آرون»، مديا كاشيگر
چهارشنبه، 9 آذر ماه 84، «ميشل فوكو»، حميد عضدانلو
چهارشنبه، 16 آذر ماه 84، «ژاك دريدا»، پيام يزدانجو
چهارشنبه، 23 آذر ماه 84، «برتران دو ژوونل»، موسی غنينژاد
چهارشنبه، 30 آذرماه 84، «كورنلیوس كاسترریادیس»، امیر نیكپی
ساعت پنج و نيم عصر!
| || 2:46 AM
[موزه يي كه معماري زيباش با سه عنصر شيشه و چوب و بتُن، تركيبي از مفاهيم فلسفي و مدرنيستي رو با الهام از خونهء بروجردي ها و بادگيرهاي كوير ايران و طرح حوض و پرنده و باغ ايراني تو ذهنت تداعي مي كنه و ساعتها ميتونه تو خودش نگهت داره.]
با حركت در گالري ها در عرض دو ساعت و نيم انگار داري توي تونل زمان داستان احوالات مردمون ساكن اروپا و امريكا رو از پشت عينك نقاشا مي بيني.
بعضي از متفكراي پست مدرن معتقدن كه هنر، تنها امكان درك واقعيت زندگي انسانهاست.
| || 12:22 AM
| || 10:59 PM
با نوك انگشتا از چپ به راست يه دستي به رديف كتابا كشيدم و احساسمو تيز كردم. دستم چسبيد به فدريكو گارسيا لوركا و نمايشنامهء منظومش كه "عشق" رو در جامعهء سياسي امروز به نقد كشيده بود: "رومئو پرنده است و ژوليت سنگ".
نمايشنامه اي كه لوركا دربارش ميگه: "هيچ مخاطبي، تحمل اين نمايشنامه را بر صحنه نخواهد داشت":
بگو چه ميشد اگر من ديوانه وار، عاشق سوسماري ميشدم؟
- آنوقت عاشقي را ياد مي گرفتي!
و اگر آنوقت عاشق تو ميشدم؟...
- دست كم عاشقي را ياد گرفته بودي...
| || 9:42 PM
| || 3:19 AM
يادتونه از روي آستين، مچ دستامونو تا آرنج بازرسي ميكردن و اگه النگويي توي دستمون لمس ميكردن، درش مياوردن و اگه در نميومد، برٍمون ميگردوندن خونه كه بريم با ارهء طلا فروشيا درش بياريم بعد بياييم مدرسه؟
يادتونه ناظممون توي حياط مدرسه با يه سانتي متر ميچرخيد و عرض پاچه هاي شلوارمونو سانت ميزد و شلواراي تنگ رو (با معيار خودش) با قيچي پاره ميكرد؟
يادتونه وقت وارد شدن به مدرسه يا بعضي از زنگاي تفريح كه تو حياط بوديم توي كيفامونو مي گشتن؟
يادتونه روزاي تابستون چه جوري توي گرما با چهار رنگ مجاز سياه، قهوه اي، سرمه اي و خاكستري سر ميكرديم؟
يادتونه انداختن مقنعه زير كاپشن ممنوع بود؟
يادتونه اشكامونو بخاطر رنگ طبيعي لبامون و لُپامون و موهامون درمياوردن؟
يادتونه موقع ورزش و دويدن و خم و راست شدن چند بار مقنعه هامون ميرفت تو دهنمون و چند بار روپوشامون لاي پاهامون مي پيچيد و زمين مي خورديم؟
يادتونه چادر اجباري بود؟
يادتونه اجبارمون ميكردن كه سر ظهر توي راهروهاي طبقات مدرسه موكت پهن كنيم و نماز جماعت بخونيم؟
يادتونه هر نشوني از آشنايي با جنس مخالف، مجازاتش دست كم يه هفته اخراج از مدرسه بود؟
| || 3:15 AM
(میگن کپی پیست میکنی دوست نداریم، با قلم خودت بنویس! ولي من به این رسایی نمیتونم بنویسم.)
| || 10:51 PM
| || 6:46 AM
مگه توي نهج الفصاحه (جملهء2611، صفحهء 694انتشارات جاويدان) نخوندي كه پيامبر فرمودن: "از هيچ فتنه اي كه خطرناك تر از زن و شراب باشد بر امت خويش بيم ندارم"؟
يا مگه جملهء 50 صفحهء 164 همين كتابو نخوندي كه :"از دنيا بترسيد و از زنان بپرهيزيد زيرا شيطان، نگران و در كمين است و هيچ يك از دام هاي وي براي پرهيزگاران مانند زنان مورد اطمينان نيست"؟
ياد انتخابات هيات رييسهء مجلس افتادم كه يكي از نماينده ها در مخالفت با انتخاب خانم ها گفت چه معني داره يه زن بره اون بالا بشينه و آدم هر لحظه چشمش تو چشمش بيفته...؟
مگه آزار داري كه انقدر توي ايمان انسان ها موش ميدُووني؟!
| || 10:39 PM
برای ساخت بمب اتمی از نیروگاه برق هسته ای راه ساده تری هم وجود داره. هر بار که نوترون رو به اورانیوم 238 برخورد بدیم، دو تا نوترون دیگه استخراج میشه. این نوترون، اورانیوم 238 رو تبدیل به پولوتونیوم میکنه. پولوتونیوم که در طبیعت وجود نداره و بصورت مصنوعی تولید میشه از اورانیوم هم سنگین تره. محاسبات نشون داده که اگه بعد از سی روز کار یه رآکتور، پولوتونیوم اونو استخراج کنیم انقدر پولوتونیوم داریم که بتونیم بمب اتمی بسازیم. جدا کردن پولوتونیوم از اورانیوم کار ساده ایه. به همین دلیل هر کشوری که نیروگاه برق هسته ای داشته باشه و تحت کنترل قرار نگیره، اگه بخواد، میتونه بمب اتمی بسازه.
| || 7:19 AM
حسین درخشان به تازگی کار قشنگی کرده که نه تنها به درد رفع خیلی از مشکلات کار گروهی سلطان بانو با دوستانش می خوره، یه کاربرد خیلی عالی هم داره: تدوین دوبارهء قانون اساسی ایران. خیلی وقت بود به این فکر می کردم که فقط بیان نقائص قانون کافی نیست. ما باید با کمک حقوقدانای خبره ای که داریم پیش نویس قانون اساسیی رو که مورد نظرمونه آماده کنیم و در زمان مناسبش، بطور شفاف اعلام كنيم که قانون باید چطور باشه. (بعضی از دوستان البته معتقدن که اصلاً میشه لزوم وجود یه قانون بلند بالای اساسی رو زیر سوال برد. ولی بنظر میرسه این تغییرات بنیادی تا بیاد با فرهنگ ما هم آهنگ بشه، عاقبتِ همون سنگِ بزرگ رو پیدا می کنه).
حسین درخشان با معرفی تکنولوژیِ wiki و همچنین ساختن یه محیط مجازی برای اینکار به قول معروف استارت کارو زده و به قول شبکه کارا بخش passive شو آماده کرده. فقط باید همگی همت کنیم و بریزیم سرش و هر کی یه گوشه شو بگیره(درخشانو نمی گم ، قانونو میگم!). مطمئناً سلطان بانو انرژیشو روی بخشهایی از قانون میذاره که به مسائل زنان مربوط میشه.(برای بقیهء بخشها دوستان علاقمند فراوونن).
درسته که خیلی از قضایا باید بطور ریشه ای تغییر کنه تا اوضاع جامعه مون رو به بهبود بره ولی یادمون باشه که قانونِ درست، میتونه فرهنگ سازی کنه.
لطفاً از اینجا شروع کنین!
| || 6:30 AM
| || 9:05 PM
آهنگ Lark از شوبرت, دو تا Adagio از Bach و Albinoni, یه موومان از یکی از سوناتهای Paganini, یکی از Noctornهای شوپن, فورالیزهء بتهون, یه Rhapsody مجار از فرانتس لیست, Turkish موتسارت, Spanish Romance با اجرای Narciso Yepes و بخشی از شهرزاد Korsakov.
کلاسیک غرب به همون اندازه زیباست که کلاسیک شرق.(البته اينجا واژهء كلاسيك رو به معناي عام بكار بردم نه به معناي موسيقي اروپاي غربي در سالهاي 1750 تا 1820 !)
| || 10:25 AM
| || 10:23 AM
امروز درست پا به پاي سپيده بيدار شدم. دوست داشتم آسمون چند ساعت تو همون وضعيت تاريك و روشن بمونه.زودتر از هميشه اومدم اداره و چند دقيقه با ويولون رفتم تو هپروت! روز جديد خوبي ميشه اگه بتوني چشماتو رو خيلي از چيزا ببندي.
| || 8:42 PM
| || 3:34 AM
---
راستي اگه دوستايي كه كتاباي حرفه و فن و طرح كاد دبيرستانو تدوين مي كردن، به فكر مباركشون مي رسيد كه دخترا علاوه بر خياطي و بافتني و آشپزي و كودكياري و پسرا علاوه بر مكانيك و برق و نجاري و ساختمون سازي ممكنه براي رفع نيازهاي زندگيشون به تخصص هاي كتاباي جنس مقابلشون هم نياز داشته باشن و هميشه هم همه پيش مادرا و پدراشون زندگي نمي كنن يا ازدواج نمي كنن، اونوقت هم من و هم برادرم بهتر از اينا مي تونستيم وقتي تنها هستيم، از پسِ مشكلات روزمرهء زندگيمون بربيايم. (حالا فعلاً نمي خوام به تناقض اين جريان با مادهء پنج كنوانسيون رفع تبعيض از زنان كه به حذف و تعديل الگوها و كليشه هاي تبعيض آميز رفتاري توي كتاباي درسي و رسانه ها تاكيد مي كنه گير بدم!)
| || 4:43 AM
چه جوري بايد آرومش مي کردم جز اينکه سکوت کنم و فقط کنارش بشينم. آورده بودمش نشونده بودمش روي نيمکتي که فضاي اطرافش براي خودم پر از آرامش و احساس امنيت و خاطرات رنگارنگ بود و براي اون فقط و فقط تداعي کنندهء وجود خالي يه آدم.
ديدن اشکهاش که تند و تند از گونه هاش مي ريختن روي زمين، سخت بود.
استخر صبور جلوي مسجد، با آسمون کبود بعد از غروب و صداي رعد و برق و درختاي تن خميده اش، خلسه آور بود. (وقتِ برگشتن، فقط درِِ سمتِ دانشکده حقوق باز بود.)
| || 6:17 AM
مژگان حلقهء پیوند دوستی ماست. با داشتن دلی که به وسعت دریاست، بچه ها رو با هم آشنا می کنه و با صبوری و مهربونی بینهایتی که داره برای برنامه ریزی و جمع کردن و پیوند دادن بچه ها به همدیگه وقت و انرژی صرف میکنه. برای همینه که همه مون بدون استثنا دوسش داریم.
اونشب روی بالکن کافی شاپ خانه هنرمندان جمع شیرینی رو به بهونهء تولد مژگان ترتیب دادیم.
دربارهء کتابی که شبنم به تازگی نوشته و اثرات مخربی که حتی "عنوان کتاب" میتونه رو ذهن افراد بذاره صحبت کردیم و قرار شد از شبنم بخوایم که بیاد و دربارهء دیدگاهش دربارهء این کتاب عصبانیت برانگیز! بیشتر توضیح بده و بعد هر کس نقد خودشو از این کتاب بنویسه و بعد از ویرایشهای نهایی المیرا ترتیب چاپشو بده.
دربارهء نتیجهء انتخابات و شکست دیدگاه جامعه شناسای ایرانی که متاسفانه ادعای شناخت درست و کامل از پیچ و خم جامعهء پیچیدهء ایرانو دارن صحبت کردیم.
مژگان کادوها رو باز کرد و من هم کیکو بریدم و پخش کردم. نسترن یه دو بیتی از خیام خوند : من بی می ناب زیستن نتوانم....
ناهید هم یه غزل از حافظ خوند که راستش الان هر چی فکر می کنم, یادم نمیاد چی بود که اینجا بنویسم.
مارال که آواز هم کار میکنه یه شعر ترکی خوند و با اون صدای مسحور کنندش بچه ها رو یه لحظه از زمین جدا کرد.
خلاصه اینکه باز هم با یه عالمه خاطرهء خوب از هم جدا شدیم.
(بگذریم که یه وقتایی شیرینی یه همچین جمع هایی با پارازیتهایی مثل اون آقاهه که اومد بخاطر عکس گرفتنمون با بی ادبی داد و بیداد راه انداخت دچار اعوجاج میشه!)
فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل, گر بگذریم دیگر نتوان بهم رسیدن
| || 10:14 PM
| || 2:13 AM
| || 9:40 PM
امسال هم یه کاندیدای آشنا در کنار یه اصولگرای خفن -که واژهء "اصل" رو به چالش کشیده(!)، که قول داده دانشگاهها, آسانسورها, خیابونها و کلاً مملکت رو جداسازی کنه تا مردم حفظ و صیانت بشن(!) و همهء NGO ها تعطيل بشن و فقط يه NGO بنام "بسيج" وجود داشته باشه، كه درختا هم قطع بشه تا گره ترافیک تهران باز بشه- قرار گرفته تا باز مردم یه نه بزرگ دیگه فریاد کنن
تا بازی همچنان ادامه داشته باشه...
| || 10:37 AM
جاي شما خالي بود!
| || 2:31 AM
(احمد شاملو)
از هياهوي بسيار براي هيچ
| || 10:01 PM
| || 3:30 AM
بايد از آقاي جهرمي ها پرسيد، به استناد کدوم داده ها ميشه نتيجه گرفت که زنان فاقد درک و تشخيص مصالح کشورن؟ چشماي كورتونو باز كنين و ببينين که توي تاريخ، مردها چه جوري با ندونم کاري هاشون سالها کشور رو عقب انداختن. يه نگاه به حاکميت مردسالارانهء ايران بندازين و ببينين که حاکميت 26 سالهء شما مردها، مملکتو به چه قهقرايي کشونده!
اگه زنها فاقد درک و تشخيص مصالح مملکتن و نمي تونن نامزد رياست جمهوري باشن، پس چرا از اونا مي خواهين که توي انتخابات شرکت کنن و از قوهء درک و تشخيصشون درجهت صلاح کشور استفاده کنن و به "کانديداي اصلح" راي بدن؟
| || 2:04 AM
| || 1:38 AM
تا زمانيكه مجردن و مي خوان ارتباط جنسي داشته باشن، از پردهء بكارت با صفت "لعنتي" ياد مي كنن. و چون توي پيدا كردن دختري كه باهاشون رابطه برقرار كنه و در عين حال توقع ازدواج و تعهد دائمي ازشون نداشته باشه دچار مشكل ميشن، داد سخن سر ميدن كه چرا دخترا ساختارها رو نميشكنن؟!
ولي براي ازدواج، همون پردهء لعنتي صفت مقدس پيدا مي كنه.
دنبال دختري ميگردن كه به قول معروف آفتاب مهتاب نديده باشه. "آخه پس تعهدش چي ميشه؟"!
قبل از ازدواج از دختر سند بكارت دريافت ميكنن.( بدون اينكه كسي ازخودشون سند بكارت بخواد!)اگه بعد از ازدواج هم بفهمن كه همسرشون ارتباط جنسي با كسي داشته، يا همه چي رو بهم مي زنن يا خون بپا مي كنن! يا در نجيبانه ترين حالت تا آخر زندگي مشتركشون اينو بعنوان يه بهونهء درست و حسابي و يه دست آويز بسيار موفق براي سركوفت زدن، خفيف كردن و گرفتن آزاديهاي همسرشون استفاده مي كنن.
بابا بهم ميگه: حساسيت نداشته باش! مرد تا قبل از ازدواج هر كاري كرده مهم نيست. بعد از ازدواجش مهمه!
| || 1:38 AM
ديده بانان زمين امسال هم مثل پارسال همونقدر محكم و مصمم و با خورجيني از تلاشهاي پيگير، در نمايشگاه حضور پيدا كردن.
افشاي پر سروصداي آلودگيهاي نفتي شهر ري بوسيله اونا، باعث شد كه امسال پالايشگاه تهران 20 ميليارد تومن جريمه بشه. (اينكه چند درصد اين پول صرف آسيب ديده هاش ميشه بايد منتظر موند و ديد!) امسال توي غرفهء ديده بانان، ميشد نمونه هايي از زباله هاي سمي منطقه گيسي آبادان كه نصفشو توي تالاب شادگان تخليه كردن و روي بقيهء زميناش مدرسه ساختن، سبزيهاي آبياري شده با فاضلاب خالص تهران، خاك آلوده به نفت، خاك آلوده به سولفور سديم زميناي روستاي اسماعيل آباد كه براي مصارف كشاورزي بكار ميره رو ديد.
امسال كانون ديده بانان زمين از طرف هيات داوران نمايشگاه بعنوان رتبه اول تشكلهاي غيردولتي زيست محيطي انتخاب شد. بابت اين قضيه به نسرين، طيبه، هنگامه، مينا، فرشته، طاهره، ليلا، مژگان و مهين تبريك ميگم و براشون سال پربار ديگه اي رو آرزو ميكنم. عكسهاي امسال رو توي وب سايتشون ببينين.
اين نسرينه كه به زور جناب حجت (معاون سازمان محيط زيست) رو كه داشت بي تفاوت از كنار غرفه رد ميشد كشوند توي غرفه!
| || 3:06 AM
توي تبريز (كه از نظر آذربايجاني هاي محترم افتخار همهء آفاق محسوب ميشه) زنها وقتی از دنیا میرن (زنده هاشونو کاری ندارم!) اینطوری معرفی میشن: بانو فرايضي، عيال محترم حاج رضاقلي خوارزمي، فرزند مرحوم كربلايي محمدجعفر فرايضي، مادر گرامي اميرعلي خوارزمي، زن برادر گرامي كربلايي مرتضي و حبيب اله خوارزمي، خواهرزادهء آقايان حاج بيوك آقا،حميد و مرحوم حاج اصغر فياضي، خواهر عزيز حاج احد فرايضي، خواهر زن محترمهء حاج محمود نصير ابدي، عمهء گرامي جعفر فرايضي، خالهء مهربان مقصود، حبيب و وحيد نصيري!
نه اينكه تو شهراي ديگه از اين خبرا نباشه. نه. توي تبريز اما ديگه به نهايت رسيده!
| || 4:34 AM
ميگه از وضع فعلي مملكتم راضيم. مي خوام همينجور ثباتش حفظ بشه و روند پيش رونده شو همينطوري طي كنه. مطمئنم تا 5 سال ديگه اگه همينجور پيش بره ايران گلستون ميشه!
ميگم آره، مثلاً اگه روند قرارداداي نفتي همينطوري كه هست پيش بره، مي بينيم كه ايران چه گلستوني ميشه...
راننده تاكسي بلند بلند مي خنديد...
| || 1:20 AM
| || 4:18 AM
سر ظهر دو تا از كارمنداي گمرك چند تا جعبه نوشيدني (با الكل و بدون الكل) آوردن پشت نرده هاي اطراف ساختمون و دوستان ايراني هجوم آورده بودن و از پشت نرده ها در حاليكه روي سر و كول هم سوار بودن، چند تا چند تا مي خريدن و نوش جان مي كردن. هر چند وقت يه بار هم يكي از خانوماي كارمند با ميني ژوپ از طول سالن رد ميشد. توي اون چند ثانيه چشماي آقايون ديدني بود كه باندازهء يه بشقاب پلوخوري ميشد و مسير حركتشونو جارو ميكرد!
خلاصه اينكه از ويزاي سه روزه، يك روزش به اين ترتيب مصرف شده بود. نرخ كرايه تاكسي هاي ارمنستان از لب مرز تا ايروان بجاي 70 دلار يه دفه به 250 دلار رسيده بود و خيلي ها از جمله سلطان بانو رو با وجود 10 ساعت معطلي توي اون شرايط، از رفتن منصرف كرد.
| || 3:18 AM
| || 9:27 PM
| || 9:37 PM
| || 8:43 PM
| || 4:40 AM
حالا فعلاً با همین دو تا کتاب خودآموز که از انقلاب خریدم، خوب دارم جلو ميرم. تا اینجاش که پیش رفتم، می بینم که فرانسه زبون کاملی نیست (شايدم بشه گفت مسخره است!). مثلاً ضمایر ملکی که پیش از یه اسم قرار می گیرن، بجای اینکه جنسیت مالک رو نشون بدن، تابع مذکر یا مونث بودن اسم بعد از خودشونن.
ضمن خوندن، ناخودآگاه توجهم به ریشهء واژه ها جلب میشه. یه جاهایی که ریشه های اوستایی و پهلوی رو توشون می بینم یاد حرفای فریدون جنیدی میفتم که روند تبدیل اونا بهمدیگه رو توی بنیاد نیشابور شرح میداد.
فرانسه در هر صورت برام یه زبون جدید و فعلاً مشکله. همین ميتونه باعث بشه که وقتی بر می گردم به زبون آشنای انگلیسی، اونو با اعتماد به نفس و روونیِ بیشتری نسبت به قبل بخونم و حرف بزنم. سر مغز باید یه وقتایی اینجوری کلاه گذاشت!
| || 10:16 PM
سارا نجفي، دانشجوي ايراني انستيتوي تكنولوژي استكهلم از طرف شركت مايكروسافت به عنوان دختر سال تكنولوژي اطلاعات در سوئد انتخاب شد.توي اطلاعيه مايكروسافت دربارهء اين انتخاب اومده: «برنده امسال اين جايزه را به دليل فعاليت پيگيرانه و نوآورانه در زمينه فناوري اطلاعات و انطباق آن با بازار مصرف دريافت ميكند. وي علي رغم سن كم داراي تجربيات با ارزشي در زمينههاي مختلف فني است. چيزي كه در خصوصيات سارا نجفي قابل توجه است، توانايي وي در نوآوري با دو ديد فني و اقتصادي همزمان است.» سارا 23 سالشه و عضو Nova 100 شبكه دانشجويان نخبه سوئده. يه چرخي توي گوگل بزنين، بقيهء حرفا دربارهء سارا رو پيدا مي كنين!
| || 3:23 AM
دوشنبه ولي خودمو به سخنراني دكتر سوسن بياني رسوندم. بياني با نشون دادن اسلايدهاي مختلف، دربارهء ريشه هاي فكري و توجه سلطان محمد به گُل و گُلاب و همچنين اسب صحبت كرد كه از نگاه ظريف زنانه اش خوشم اومد. آخرِ برنامه هم فيلمي با عنوان فرشتگان در نگارگري ايران پخش شد كه متنش با صداي احمد رسول زاده شنيدني بود.
| || 1:09 AM
متاسفانه برخلاف خيلي از كشوراي جهان، حتي زندگي روزمرهء مردم ما بطور مستقيم به حكومت و گردانندگانش وابسته است. هيچ حداقلي از آزادي و رفاه اجتماعي براي مردم اين كشور وجود نداره كه به حكومت بستگي نداشته باشه و در هر شرايطي به رسميت شناخته بشه.
ايران از نظر كشوراي ديگه مثل يه سيب رسيده است كه لازم نيست براي چيدنش انرژي صرف بشه، چون خودش در حال افتادنه...
| || 4:10 AM
دم در موزه، بهتون یه زره بین گنده میدن که در طول بازدید، (بخاطر ظرافت خیلی از نگاره ها) ازش استفاده کنین. انتهای گالری 3 هم یه فیلم کوتاه پخش میشه که نمونه هایی از نگارگریهای مکاتب بغداد، سلجوقی، تبریز، شیراز، هرات(شامل شاهرخ، بایسنقر و بهزاد)، اصفهان، قزوین و مشهد رو نشون میده و دربارشون مفید و مختصر توضیح میده. از دفتر موزه هم حتماً بروشور 10 صفحه ای نمایشگاه رو بگیرین چون توش نمونه های رنگی با کیفیت چند تا نگاره از شاهنامه، کلیله و دمنه، هزارویک شب،مرقع گلشن و خاوران نامه هست که به این راحتی جایی گیرتون نمیاد!
-----
* ظاهراً زمان نمايشگاه تا اواسط خرداد تمديد شده.
| || 11:56 AM
داریوش شایگان هم وقتی با قدمهای سنگین و در عین حال چابکش روی سن راه می رفت، توی ذهن سلطان بانو متن مقدمه، پانویس ها و واژه های پیشنهادی لای براکت های کتابای نیچه تداعی می شد.
[راستشو بخواین، بعد از مراسم هی دزدکی نگاش می کردم و توی چشماش، توی پیچ و تاب موهای سفیدش و توی راه رفتن و حرف زدنش دنبال نیچه می گشتم. می خواستم ببینم کسی که سالها با این فیلسوف محشور بوده و اینهمه حساسیت و مسوولیت در ترجمهء نوشته های اون داره، چه جور آدمی میتونه شده باشه!]
مراسم همش شرح حالتها، گفته ها و نوشته های مسکوب از زبان دوستان و نزدیکانش بود.رامین جهانبگلو هم، مصاحبه ای رو که 13 سال پیش با شاهرخ مسکوب ترتیب داده بود و بصورت فیلم درآورده بود برامون پخش کرد. حیف که این آدما باید بمیرن تا ما ها تازه بشناسیمشون.
| || 9:05 AM
چهارشنبه هفتم اردي بهشت هم بزرگداشت شاهرخ مسكوبه كه بدن بي جونش هفتهء پيش در تالار وحدت تشييع شد و هيچ كدوممون خبردار نشديم!
شاهرخ مسكوب يكي از پژوهشگراي ادب پارسي بود كه ازش "مقدمه ای بر رستم و اسفنديار"، "سوگ سياوش"، "روزها در راه"، "دربارة سياست و فرهنگ"، "کتاب کيوان"(در باره مرتضی کيوان)، "ارمغان مور"(در باره شاهنامه)، "هويت ايرانی و زبان فارسی"، "چند گفتار در فرهنگ ايران" و ترجمه هايي مثل "آنتيگون"، "پرومته در زنجير"، "ادبیات و سرگذشت اجتماع"، "سفر در خواب" و "آديپوس در کلنوس" بجا مونده.
| || 3:41 AM
| || 9:07 PM
اين سه تا دانشجو براي مقالشون يه عنوان پرطمطراق و غلط انداز انتخاب کردن. اسمشو گذاشتن: A methodology for typical unification of access points and redundancy
متن مقاله پر بوده از اصطلاحات تخصصي و واژه هايي که در حوزهء هوش مصنوعي و انفورماتيک بکار ميره. اين سه تا دانشجو توي مقالهء علميشون که با يه نرم افزار کامپيوتري سر هم شده، از نمودارها و جدولهايي که بطور تصادفي کنار هم قرار داده شده بودن هم استفاده کردن و اونو براي کنفرانس بين المللي مربوط به سه حوزهء cybernetics ، systematics، informatics که قراره امسال توي ماه ژوئيه در فلوريدا برگزار بشه فرستادن.
ارسال کننده هاي مقاله در کمال تعجب، پاسخ مثبت برگزار کننده ها رو دريافت کردن و ازشون دعوت شد که مقالشونو در کنفرانس ارائه کنن. يکي از مسوولاي برگزاري کنفرانس هم در توضيح اقدام برگزار کننده ها بهشون گفته که مقالتون قبل از انجام فرآيند داوري پذيرفته شده بود!
فرستادن مقاله هاي ساختگي براي افشا کردن سطح پايين استانداردهاي بعضي از مجامع يا نهادها سابقه اي طولاني داره و اين سه تا دانشجو هم در اين باره گفتن که هدفشون از فرستادن اين مقاله فقط افشاگري دربارهء کنفرانس بوده و قصد خدشه دار کردن جنبه هاي علمي علوم کامپيوتري و سايبرنتيک رو نداشتن!
اين خبرو sharifdaily توي آخرين شمارش آورده بود.
| || 7:42 PM
| || 3:33 AM
به این ترتیب روسپیگری بعنوان نمادی از استضعاف زنها شناخته شد که باید باهاش مبارزه میشد.
در سال 1972 چند نفر از اعضای پارلمان سوئد پیشنهاد کرده بودن به منظور کنترل و نظارت بر مسائل روسپی ها و تاثیرات اون بر جامعه، دولت سوئد اقدام به تاسیس محله های ویژه بکنه. (منظور همون خانه هاي عفاف خودمونه...)
توی همین سال یه کمیتهء 8 نفره (که 7 نفرشون مرد بودن!) گزارشی دربارهء جرائم جنسی تهیه کرد و توی اون گزارش اعلام کرد که دولت نباید در زندگی جنسی مردم دخالت داشته باشه و اگه تجاوز خیلی آسیب زننده نباشه متجاوز باید صرفاً جریمهء مالی بشه. همینجا بود که زنگ خطر برای زنهای سوئدی به صدا دراومد. اونچه که قرار بود "حقوق آزادی جنسی" باشه, تبدیل به "آزادی مطلق جنسی مردها" شده بود. فریاد اعتراض زنهای سوئدی با راهپیمایی ها و تظاهرات پی در پی این تفکر رو در نطفه خفه کرد.
27 سال طول کشید تا اوضاع و شیوهء تفکر عمومی در این باره 180 درجه تغییر کنه و به ممنوعیت مطلق خرید خدمات جنسی، اونم بدون قربانی کردن زنها منجر بشه تا هیچ مردی به خودش اجازه نده که زنها یا بچه ها رو ملعبه و کالای قابل خرید و فروش بدونه.
(متن كامل اين مطلب توی مجلهء حقوق زنان چاپ شده)
| || 7:59 AM
این متن قانونیه که دولت سوئد از سال 1999 لازم الاجرا کرده. این قانون، اولاً خریداران روابط نامشروع -که تقریباً همه شون مردها هستن- رو در ردیف جنایتکارها قرار میده و ثانیاً روسپیها رو -که تقریباً همه شون زن هستن- از گناه مبرا می شناسه.
واقعیت اینه که این قانون یک شبه بوجود نیومد بلکه حاصل 20 سالِ تموم فعالیت تشکلهای مختلف زنهای سوئدی بود. اینکه چرا توی این قانون فقط مشتریها مجرم شناخته شدن، در لایحه ای در سال 98-1997 اینطور توضیح داده شده که: "دولت معتقد است که هم خریدار و هم فروشنده در تجارت جنسی باید تحت تعقیب قرار گیرند ولی از آنجا که زنان در این تجارت طرف ضعیف تر محسوب میشوند و انگیزهء خریداران در این میان نقش اصلی را ایفا میکند، لذا تصمیم گرفته شد که زنان بجای مجازات، به سمت کانونهای مشاوره برای ترک این حرفه هدایت شده و مردان تحت تعقیب قانونی قرار گیرند."
به این ترتیب در سوئد، اونچه که توی بیشتر نقاط جهان، با یه تلقی مردونه طبیعی شمرده میشد، مورد پرسش و حمله قرار گرفت. چیزی که زنها رو در این راه تشویق کرد این بود که فرایند مبارزه با روسپیگری و خشونت علیه زنان و حملات و توهینهای جنسی که نسبت به زنها در هر جامعه ای اعمال میشه، مورد حمایت اکثر نماینده های مجلس اون زمان بود که 40 درصدشونو زنها تشکیل میدادن. قانون بالا، با 181 نفر موافق در مقابل 92 رای مخالف در مجلس سوئد به تصویب رسید.
| || 7:53 AM
| || 11:43 PM
توي اداره که از 6 فروردين تا امروز نفس گير بود. زندگي غيرکاريش هم پر از تصميم ها و دريافتهاي جديد بود.
سلطان بانو چند تا برنامهء خرد و کلان براي امسالش داره که اميدواره بتونه به کمک ساز و کار نه چندان سادهء زندگي، امکان برآورده کردنشونو پيدا کنه.
بخش بخش کردن زروان -خداي پرشکوه و پرفتنهء زمان- به ماه و سال و قرن و هزاره باعث ميشه وقتي پشت سرتو نگاه ميکني، چشمت در ژرفاي منفي بينهايت گم و گور نشه و بتوني بشيني از يه مقطعي حساب کتاباتو بريزي وسط و ببيني تا اينجاي زندگيت عمر گرانمايه رو چه جوري سپري کردي. چقدر خودت بودي و حق بودنتو ادا کردي؟
| || 11:27 PM
دوازده سال پيش ، قشم جزو مناطق آلوده به بيماري مالاريا بود. در هر روستا 30 - 40 نفر تب و لرز ميكردند. من در چهارچوب طرح سازمان ملل، كل جزيرهء قشم را كه 1500 كيلومترمربع مساحت، 67 روستا و 60000 جمعيت دارد، بمدت 3 سال با اين محصول پوشش دادم. ابتدا همكاري مردم با ما خوب نبود. مردم قشم عقايد خاص خودشان را داشتند و در خانه هاي خود را به روي ما باز نميكردند. به فكر افتادم كه از مرجع تقليد اهل تسنن جزيره كمك بگيرم. بنابراين سراغ شادروان "مولانا خطيب" رفتم و ماجرا را برايش تعريف كردم. گفت: "فردا به مسجد جامع بيا." ميدانستم كه در جامعهء اهل تسنن زن ها در مسجد حاضر نميشوند. براي همين، با مرحوم تيمسار اسد نژاد كه سرپرست جزيره قشم بود، به درِ مسجد رفتم. همانجا دم در ايستادم و به تيمسار گفتم كه برود بپرسد آيا ميتوانم وارد مسجد شوم يا نه؟ فكر كردم نكند بروم و براي پيرمرد بد بشود! ديدم خود با كمر خميده آمد دم در و گفت: "بيا توُ." من كه رفتم، ديدم 67 امام جماعت، كه هركدام امام يكي از روستاهاي جزيره بودند، گوش تا گوش نشسته اند. مولانا خطيب گفت: "اين زن نه بعنوان يك زن، بلكه بعنوان يك عالِم پيش ماست. سخنانش را بشنويد و اطاعت كنيد! " نشستم و گفتم كه چطور بايد پشهء مالاريا را از بين برد. در پايان حرفهاي من مولانا خطيب خطاب به حضار پرسيد: "خُب اين خانم از كجا شروع كند؟" يك نفر از امامان جمعه دستش را بلند كرد و گفت: "از خانهء من شروع كنيد!" اينطور شد كه درِِ همهء خانه هاي قشم به روي ما باز شد و ما توانستيم كار را به خير و خوبي تمام كنيم. به اين ترتيب بعد از سه سال مالاريا در قشم به صفر رسيد. دكتر شمس اردكاني اولين رييس منطقهء آزاد قشم هميشه ميگفت: "اگر مالاريا از جزيرهء قشم نميرفت، هيچ وقت قشم منطقه آزاد نميشد. چون هيچ كس جرات نميكرد به آنجا بيايد"
دكتر نسرين معظمي (دكتراي ميكرب شناسي پزشكي و فوق دكتراي كاربرد ميكروسكوپ الكتروني در پاتولوژي از دانشگاههاي لاوال و نيوبرانزويك كانادا) يكي از بنيانگذاران پژوهشهاي بيوتكنولوژي توي ايرانه. وقتي بعد از گذروندن تحصيلات دانشگاهي به ايران برگشت، فقط يه انديشه در سرش بود: مبارزه با مالاريا در ايران بكمك بيوتكنولوژي. جزيرهء مالاريا خيز قشم رو براي اين منظور انتخاب كرد و موفق شد مالاريا رو از اين جزيرهء محروم بيرون كنه.اين روزها با ساختن دارويي بنام بيوفلاش به مبارزهء جهاني با مالارياي مرگ آور فكر ميكنه. حاصل 20 سال تلاش و پژوهش او، كارخونه ايه كه همين روزها توليد بيوفلاش رو براي صادرات به كل جهان شروع ميكنه. دكتر معظمي طرحهاي باز هم بزرگتري در برنامهء كار خودش داره: ميخواد با توسعهء كاشت گياهي بنام صبر زرد در قشم بر فقر و بيكاري و نداري غلبه كنه.
تاسيس پژوهشكده بيوتكنولوژي، تاسيس اولين مركز كلكسيون قارچها و باكتريهاي عفوني، نصب اولين كارخونهء نيمه صنعتي بيوتكنولوژي در ايران، انتخاب پژوهشكده بيوتكنولوژي ايران بعنوان مرجع منطقه اي در آسياي مركزي و غربي، تاسيس اولين مركز تحقيقات بيوتكنولوژي دريايي خليج فارس بخشي از فعاليتهاي دكتر معظميه. براشون آرزوي تندرستي ميكنم. پیشنهاد میکنم متن کامل این مطلب رو از مجلهء علمی پژوهشی دانشگر بخونین.
| || 1:23 AM
تاريخ ملي شدن صنعت نفت ايران، شايد باندازهء نفت با نام مصدق عجين بوده و هست.
پيرمردي هفتاد ساله و نحيف كه از مواضع ملي گرايانهء خودش حتي يه قدم عقب ننشست و خشم قدرتهاي اقتصادي جهانو برانگيخت; طوريكه بعدها روشن شد كه اون چيزي كه انگليسي ها رو اينهمه ناراحت كرده بود اين واقعيت بود كه پيرمردي در پيژامه(منظورشون مصدق بيمار بود)، قهرمان ملي بريتانيا و شركت نفت انگليس و ايران و خود بريتانيا رو بازي داده بود!
"بنام سعادت ملت ايران و بمنظور تامين صلح جهان امضاكنندگان ذيل پيشنهاد مي نماييم كه صنعت نفت ايران در تمام مناطق كشور بدون استثنا ملي اعلام شود. يعني تمام عمليات اكتشاف، استخراج و بهره برداري در دست دولت قرار گيرد."
(حايري زاده، صالح، مصدق، مكي، شايگان)
اين قطعنامه در 29 اسفند 1329 توسط مجلس شوراي ملي تصويب شد ولي بلافاصله به اجرا گذاشته نشد. بلكه در ارديبهشت 1330 به امضاي شاه رسيد و اعتبار پيدا كرد و از اون به بعد شكل گيري "شركت ملي نفت ايران" آغاز شد.
اينكه صنعت نفت ايران، امروز بعد از 54 سال با چه شرايطي به فعاليت خودش ادامه ميده، بحث مهميه كه شايد يه روز دربارش بنويسم.
سرفراز باشيم
| || 2:01 AM
ما ايرانيها پيش از تسلط عربها بر ايران هر ماه رو به سی روز تقسيم می کرديم و برای هر روز هم اسمی داشتيم . هرمز روز، بهمن روز،...
برای ما سال ۳۶۰ روز بوده با ۵ روز اضافه ( يا هر چهار سال ۶ روز اضافه ). توي اين پنج روز آتيش روشن می کرديم تا روح نياکانمونو به خونه هامون دعوت کنيم (!)
بنابراين، اين آتيش چهارشنبه سوری بجاموندهء اون آتيش افروزی ۵ روز آخر سال در ايران باستانه و زرتشتيها به احتمال زياد برای اينکه اين سنت از بين نره، نحسی چهارشنبه رو بهونه کردن و اين جشن رو با اعتقاد عربها منطبق کردن و شد چهارشنبه سوری.
غير از كوروش نيكنام كه اين صحبتها رو توي بي بي سي مطرح كرده بود، از فريدون جنيدي هم توي كلاسهاي شاهنامه خوني اين نظراتو شنيده بودم.
| || 9:16 PM
مثلاً، فرض ميشه كه اونها مسؤوليت تأمين مخارج زندگيشونو بعهده ندارن و هميشه مردي بايد در كنار اونها باشه -و لابد هست- كه اين وظيفه رو انجام بده. بنا براين، دو برابر ارثي كه به اونها تعلق ميگيره بايد به برادرشون برسه، چون در غياب پدر هم لابد مردي پيدا ميشه كه خرج و مخارج اونها رو تامين كنه. پس لازم نيست كه خودشون توان اقتصادي داشته باشن. در ضمن، اگه مردي پيدا بشه كه مخارج اونا رو بعهده بگيره، همون مرد بايد حد گرسنگي و سيري اونها رو و اينكه اونا به چه چيزي نياز دارن يا ندارنو تعيين كنه. يعني زن بايد خواستههاشو نه بر مبناي تواناييهاي خودش در برآورده كردن اونها، بلكه بر مبناي امكانات شوهر يا پدرش تنظيم كنه. از حق اشتغال و كسب درآمد، بدون اجازهء شوهر محرومه، اما اگه شوهر اونو به تنفروشي مجبور كنه، مسؤوليت ارتكاب به جرم زنا -زناي محصنه- به عهدهء خودشه. حتي اگه، مثل ليلاي 19 ساله ، از 9سالگي توي خود خونواده و از طرف برادرها بهش تجاوز شده باشه و بعد هم به اسم ازدواج به اين و اون فروخته شده باشه و شوهرش تن اونو وسيلهء كسب درآمد كرده باشه، اين اونه كه بايد به جرم “زنا دادن” به اعدام محكوم بشه. چون هرگز از يه زن روسپي نميپرسن كه: آيا پدرت براي تو ارث كافي باقي گذاشته بوده؟ آيا شوهرت مخارج زندگيتو تأمين ميكرده؟ آيا اصلاً شوهري يا برادري يا مردي از نزديكانت بوده كه مسؤوليت مخارج تو رو بعهده بگيره؟ آيا پدرت به تو اجازهء تحصيل داده بوده؟ آيا امكان بدست آوردن توانايي براي گذروندن زندگيتو فراهم كرده بوده؟ آيا شوهرت به تو اجازهء اشتغال و كسب درآمد مشروع داده بوده؟ اگه كسي هم پيدا بشه و از يه زن روسپي اين چيزا رو بپرسه و دربارهء حقوقي كه دربست ازش سلب شده و به مردهاي زندگيش واگذار شده بپرسه، حتي اگه جوابها منفي هم باشن، باز هم ناچاري و لاعلاجي زن اونو از مجازات معاف نميكنه.
| || 1:57 AM