| || 12:24 AM
واژهء سحابي يا Nebula كه گاهي اشتباهاً بجاي كهكشان بكار برده ميشه، به معني انواع اجرام ابري و گازي و خوشه هاي ستاره ايه و بصورت زير دسته بندي ميشه. توضيحاتي كه مينويسم خيلي خلاصه و فقط در حد يه اشاره است.
:: كهكشانها يا Galaxies
مجموعهء وسيعي از بيليونها ستاره كه گرد هم اومده اند و نسبت به ساير انواع سحابي ها نسبت به زمين فاصله بيشتري دارند. كهكشان راه شيري ما فقط يكي از بيليونها كهكشان شناخته شده تا امروزه. يك كهكشان، در راستاي يك صفحه گسترش پيدا ميكنه و ممكنه مارپيچي يا بيضوي باشه و بطور معمول حدود صدهزار سال نوري قطر داره. شكل بالا نمونه اي از يه كهكشانه كه در فهرست مسيه M51 ناميده شده.
:: خوشه هاي گلبولي يا Globular Clusters
مجموعهء هزاران و گاهي ميليونها ستاره است كه با نيروي جاذبه دور هم جمع شده ان و معمولاً از ستارگان كهنسال تشكيل ميشن. خوشه هاي گلبولي معمولاً نه در راستاي يك سطح بلكه بصورت كروي گسترش پيدا مي كنند. توي همين كهكشان ما حدود چندصدهزار خوشهء گلبولي وجود داره. شكل بالا:M13 .
:: خوشه هاي باز يا Open Clusters
مجموعهء صدهاهزار ستارهء جوان كه دارن اجتماع خودشونو بعلت نبود جاذبه از دست ميدن و در مدت زمان كوتاهي از هم متفرق ميشن. اين نوع سحابي ها مثل كهكشانها در راستاي سطح گسترش پيدا مي كنن. شكل بالا:M44 .
:: سحابي هاي انتشاري يا Emission Nebulae
ابري از گازهايي با درجه حرارت خيلي بالا هستن.اتمهاي اين ابر از نور فرابنفش ستاره هاي مجاورشون انرژي ميگيرن و وقتي به سطح انرژي پايينتري ميرسن، اون نور رو انتشار ميدن. اين سحابي ها معمولاً بخاطر خط انتشار غالب گاز هيدروژن، قرمز ديده ميشن. سحابي هاي انتشاري معمولاً جايي هستن كه ستاره هاي در حال شكل گيري رو ميشه اونجا پيدا كرد. شكل بالا:M42 .
:: سحابي هاي بازتابي يا Reflection Nebulae
ابرهايي از غبارن كه نور ستاره هاي نزديك خودشونو انعكاس ميدن. اين سحابي ها هم مثل سحابي هاي انتشاري، محل تولد ستاره ها هستن و معمولاً آبي بنظر ميرسن. سحابي هاي انتشاري و بازتابي معمولاً در كنار هم ديده ميشن. شكل بالا:NGC7023 .
:: سحابي هاي تاريك يا Dark Nebulae
ابرهايي از غبار هستن كه مسير نور پشت خودشونو به سمت ما مسدود كرده ان. اين سحابي ها از نظر فيزيكي شبيه سحابي هاي بازتابي هستن. يه سحابي تاريك، گاه حدود چندصد سال نوري وسعت داره. سحابي Horse Head كه چند روز پيش ازش صحبت كردم، در همين رده قرار ميگيره. شكل بالا:NGC2264 .
:: سحابي هاي سياره اي يا Planetary Nebulae
پوسته اي از گاز هستن كه توسط ستاره هاي رو به مرگ به بيرون پرتاب شده ان. خورشيد ما هم به احتمال زياد بعد از حدود 5 بيليون سال نوري، يه سحابي سياره اي توليد ميكنه. تشابه اين سحابي ها به سياره ها فقط بخاطر شكل ظاهريشون در تلسكوپهاي كوچيكه. معمولاً يه سحابي سياره اي كمتر از يك سال نوري وسعت داره. شكل بالا:M57 .
:: باقيماندهء سوپرنواها يا Supernova Remnants
سوپرنوا وقتي شكل ميگيره كه يه تودهء ستاره اي عمر خودشو با تابش شگفت آور هاله اي از نور به پايان برسونه. يه سوپرنوا در عرض چند روز باندازهء همهء اون تودهء ستاره اي اوليه، از خودش انرژي ساطع ميكنه. وقتيكه اين تلاشي به پايان ميرسه، تعداد بسيار زيادي ستاره بعنوان باقيمانده هاي سوپرنوا به فضا وارد ميشن. شكل بالا:M1 .
| || 11:08 AM
| || 9:36 PM
اعتقاد به وجود روح، علاوه بر ارضاء ميل به جاودانگي، خيلي از مشكلات رواني انسان - اين جاندار تكامل يافته- رو حل ميكنه.
از جمله تبعات مثبت چنين اعتقادي، تسلي يافتن و اميدوار بودن بعد از ازدست دادن همنوعانشه: اميد به اينكه عزيزانش هنوز هستند و روحشون زنده و آگاهه و در خواب يا از طريق احضار، ميشه با اونها ارتباط برقرار كرد.
سلولهاي مغزي با توانايي تحسين برانگيزشون مثل server هايي پرقدرت، در خواب فعاليت مي كنن و ضمير ناخودآگاه انسان رو كه مجموعه اي از مشاهدات، آموخته ها، شنيده ها، پيش بيني هاي عقلاني و حتي آرزوهاي او در طول زندگيه، بصورت رويا بهش نشون ميدن. اما او دست بردار نيست و همهء اينها رو به همون عنصر جاوداني كه براي خودش متصور شده مربوط ميدونه و ادعا ميكنه كه اين روح من بوده كه رفته و ديده و برگشته. يا اين، روح فلاني بوده كه اينقدر نسبت به مسائل دنياي ما آگاهه!
راستي، لاله و لادن دوتا روح داشتن يا يك روح؟
ادامه داره...
| || 8:34 AM
حيوونها بخاطر قدرت حافظهء ضعيف ترشون نسبت به انسانها، مفهومي بنام مرگ رو نميشناسن. اونها زندگي ميكنن و تا لحظه اي كه شكار نشن يا بصورت طبيعي از بين نرن، تصوير و تفسيري از مرگ در ذهنشون ندارن.
ما انسانها با چشمهامون مرگ همنوعمونو مي بينيم. بخاطر داشتن چيزي بنام حافظه، اين حادثه رو به ذهن مي سپريم و چون اين پديده رو در همهء همنوعانمون بدون استثناء مشاهده مي كنيم، استنتاج مي كنيم كه پس ما هم روزي مي ميريم و نيست و نابود ميشيم.
اين براي جانداري كه خودخواهي و ميل به جاودانگي از خصوصيات ذاتي وجودشه، خيلي خردكننده و تحقيرآميزه. پس شروع به فلسفه بافي ميكنه و در ذهنش براي خودش وجود چيزي بنام روح رو متصور ميشه. چيزي كه بعد از نابود شدن كالبدش تا ابد باقي ميمونه. حتي ارتقاء هم پيدا مي كنه....
| || 7:49 AM
| || 1:20 AM
مثلاً رييس مخابرات شركتمون يه آقاي حدوداً 56 ساله است كه ديپلم داره ولي ميگه من ليسانس مخابرات هستم منتها نرفته ام مدركمو از دانشگاه بگيرم بيارم.
مدير يكي از واحدهامون دركش از روابط كاري انقدر پايينه كه اقدامهاي واحد كامپيوتر براي خريد سيستم مكانيزهء مربوط به خودش رو با جملهء "من خودم ميخوام انجام بدم." "توي كار من دخالت نكن." "من الان ميرم به مدير عامل ميگم." اونهم با فرياد از پشت تلفن جواب ميده.
يا اينكه وقتي زنگ ميزنه و مشكلي داره، جمله شو بدون كلمهء سلام يا الو شروع ميكنه.
كارمند ارشد يكي از واحدها، پز دعوتنامه هاي شركتهاي كامپيوتري براي بازديد از غرفه هاي نمايشگاه Elecomp رو به من ميده.
يه رييس ديگه، جلوي دوستهاش از شيك پوشي منشي اش تعريف ميكنه.
بعضي از رييسا سر اسباب و وسايل اداره يا گرفتن اتاقهاي بهتر با هم طناب كشي مي كنن.
بعضي از كارمندا در زمينهء روابط بعضي از خانمها و آقايون اداره، اطلاعات جمع آوري مي كنن و معلومات و حدسياتشونو با هم تبادل مي كنن.
بعضي از كارمندا هم بعد از ناهار ميرن بيرون اداره و فرائض مخصوص بجا ميارن و برميگردن.
يكي از آقايون رؤسا كه الان بازنشسته شده يه بار چند تا خانم منشي رو گير آورده بود و براشون كف بيني ميكرد.
يكي از كارمنداي ديگه كه دكتراي نيمه رها شده اي از امريكا داره، علاقه عجيبي به طالع بيني و كف بيني داره. يه كتاب طالع بيني چيني هم توي شركت همراهشه. هر مطلبي هم در اين زمينه ببينه مثل آهنربا جذبش ميشه .اونوقت به من ميگه خانمها معمولاً خيلي دنبال اين چيزا هستند!
توي شركت ما اگه كار منو راه بندازي، كارتو راه ميندازم.
توي شركت ما وقتي ميخوان ليست كارمندها و شماره اتاقها و تلفنهاي داخلي شونو تهيه كنن، اسم كوچيك خانمها رو نمي نويسن.
توي شركت ما وجود يه كتابخونه اونقدرا مهم نيست و كتابهاي كتابخونه براحتي توي كارتن بسته بندي و به انبار منتقل ميشه.
توي شركت ما قرار جلساتي كه با شركتهاي بيرون گذاشته ميشه، با خونسردي تمام، نيم ساعت قبل از شروع جلسه كنسل ميشه.
توي شركت ما بعضيا نون هيكلشونو ميخورن. بعضيا نون زبونشونو. بعضيا نون سكوتشونو و بعضيا هم نون پارتي شونو.
| || 9:21 AM
| || 1:33 AM
اين جمله رو تا حالا از چند نفر ديگه هم شنيده بودم و پيش خودم فكر كردم حد آزادي و امنيتي كه براي ايراني امروزي تعريف ميشه چقدر تنزل كرده. واقعاً چي به سر ما آورده ان كه با وجود اينهمه قتل، دزدي، بزهكاري و اختناق درون مرزي، چشمهامونو مي بنديم و خدا رو بخاطر اينهمه امنيت شكر مي كنيم؟ كدوميكي از ما ميتونيم بريم و در ملاء عام دو كلمه حرف حساب دلمونو بدون ترس از عواقب بعدي اش بزنيم؟
از طرف ديگه هيچ وقت فكر كرده ايم كه اين امنيت ظاهري برون مرزي كه دل بعضيامونو مالامال از رضايت ميكنه به چه قيمتي فراهم شده؟ هيچ ميدونيم كه چقدر باج ميديم تا باهامون كاري نداشته باشن؟
هيچ خبر داريم كه قراردادهاي بيع متقابل نفتي داره چي به سرمون مياره؟
معاملاتي كه خارجي ها با ما مي كنن دو،سه برابر قيمت بين الملليه. يعني دو، سه برابر قيمتهايي كه با كشورهايي مثل هند و تركيه حساب مي كنن. علاوه براين، هم دولت دموكرات امريكا و هم دولت جمهوري خواه، هر دو روي اين نكته تاكيد دارن كه با ايران برخورد نظامي نمي كنيم و اين روش رو مصلحت نميدونيم. ميگن به ايران از طريق اقتصادي ضربه مي زنيم.
در فصلنامهء خاورميانه در زمان كلينتون دموكراتها ميگفتن كه ما در برابر ايران احتياج به عمليات نظامي نداريم. ما با فشار اقتصادي اگر كوچكترين فشاري وارد كنيم، اونها واكنشهايي نشون ميدن كه وضعشونو بيشتر خراب مي كنه. از جمهوري خواه ها هم كسي مثل خانم رايس كتابي نوشته بنام "ديپلماسي ايالات متحده در دولت جمهوري خواه". دوسوم اين كتاب مربوط به ايرانه. رايس در اونجا ميگه كه اگه ايراني ها بخواهن ماجراجويي سياسي بكنن، ما در خليج فارس تمام نيروي دريايي شونو از بين مي بريم.
و لي ما احتياجي به عمليات نظامي نداريم. ما با فشار اقتصادي مي تونيم اين دولت رو تا مرز فروپاشي پيش ببريم.
محسن رضايي توي كنفرانسي در آتن گفته بود كه امريكا قدرت داره و ما هم نفت داريم....
توي 23 سال گذشته ما حدود 575 ميليارد دلار درآمد نفتي داشته ايم. اما فقر روزافزون مردم ما از بين نرفته. ما در مقايسه با كشورهاي غيرنفتي منطقه مثل اردن، تركيه، هند و پاكستان رشد و توسعهء كمتري داشته ايم. اين پول ها كجا رفته ان؟
| || 5:22 AM
اين جمله اي از سورن كيركه گارد فيلسوف دانماركيه كه رامين جهانبگلو صحبتهاشو با اون شروع مي كنه. سمينار كيركه گارد با حضور نيلز كاپلورن، رييس مركز تحقيقات كيركه گارد كپنهاك و اتوره روكا، عضو اين مركز و استاد اسبق دانشگاه بولونيو و ستاره هومن فارغ التحصيل از سوربن و مترجم و محقق در زمينه فلسفه برگزار شد. جالبه بدونين كه آقاي كاپلورن يك كشيش هم بود. چيزهايي كه مي نويسم تلفيقي از صحبتهاي اين چهار سخنران بصورت خلاصه است كه اميدوارم انسجام قابل دركي داشته باشه.
حدود 80 ساله كه انديشه هاي كيركه گارد مورد توجه فلسفه شرق و غرب قرار گرفته. تعدد و تكثر تاثيرات او بر شاعران، رمان نويسان، فيلمسازان نشانگر چندگانگي انديشه اوست. بعبارتي كيركه گارد يه فيلسوف چندصدايي يا Polyphonic است. كيركه هيچوقت بصورت حتمي و قطعي صحبت نمي كنه و به همين دليل در كتابها و نوشته هاي خودش از چند اسم مستعار استفاده مي كنه :
"انديشيدن براي من هم زياد است و هم كم زيرا عقيده داشتن مستلزم نوعي حس امنيت در زندگي است."
كيركه گارد همواره از نام هاي مستعار خودش فاصله مي گيره و اين فاصله از خويشتن رو به حساب افسردگي روح خودش ميذاره: "انساني كه از خانه اش ناراضي است آنرا ترك مي كند. افسردگي من مرا از خودم دور كرده است." Existance هم به معني "بيرون شدن از" است و كيركه گارد رو ميشه يه فيلسوف اگزيستانسيالست دونست.
كيركه گارد فيلسوف تناقضه و در فلسفهء او بر عكس عقايد هگل و كانت، تناقض، يه ضعف فلسفي نيست بلكه شيوه اي از شور و هيجان و عشق فلسفيه. تناقض از نظر او عشق به انديشيدنه. انديشمند بدون تناقض، عاشقي بدون عشقه. مثل يه فرد متوسط. كيركه جهان رو در تناقضي مي بينه كه همواره از نظام مند شدن و عقلاني شدن اون جلوگيري مي كنه. بنابراين فقط به دنبال اينه كه حقيقت براي من چه معني داره؟
حقيقت كيركه يه حقيقت تراژيكه. ترديدي كه با خود، اندوه به همراه نداشته باشه هيچگاه نمي تونه به قطعيت برسه.
كيركه گارد سه مرحلهء حيات رو براي انسان قائله: مرحلهء حسي، مرحلهء اخلاقي و مرحلهء ديني. در مرحلهء حسي، انسان در جهان محسوسات به سر ميبره و بردهء حالتها و خواسته هاي خودشه. كسي كه در مرحلهء حسي به سر ميبره، براحتي ممكنه دچار دلهره يا هراس يا احساس خلاء و پوچي بشه و اگر اين حالت پيش بياد بايد اميدوار بود چون از نظر كيركه شخص در موقعيت وجودي قرار گرفته و آمادهء جهش به مرحلهء بالاتره. در مرحله اخلاقي فرد تلاش مي كنه كه بر طبق موازين اخلاقي زندگي كنه و مهم نيست كه چه چيزي از نظر او، درست يا نادرسته. بلكه مهم اينه كه دربارهء درست يا نادرست، حساسيت و عقيده اي داشته باشه. در مرحلهء ديني، شخص ايمان رو بر لذتهاي حسي و بر نداي عقل ترجيح ميده.
كيركه گارد معتقده كه ايمان بصورت شرعيات -احكام الهي- از بيرون به فرد داده نميشه بلكه پذيرش ساحت بيكران با روي آوردن رنج و اندوه به انسان امكانپذير ميشه. ايمان از نظر او يه معنويت درونگراست كه در جستجوي نظام اخلاقي مرسوم و متداول نيست. ايمان يعني انسان با شور -نه با خرد- بيكران رو بصورت مطلق بخواد. "در حقيقت نيستم اگر حقيقت در من نباشد. اگر من آن نباشم."
نگاه كيركه گارد به زمان هم جالبه: از نظر او زمان چيزي نيست كه لحظه به لحظه در گذره بلكه چيزي است كه پيشامد دگرگون كننده اي رو در خود پرورش ميده. دم، اكنونيه كه ناگهان معنا پيدا مي كنه و هستي انسان رو روشن مي كنه. هستي گزيني انسان اراديه و جهشي طيفي در بيرون از زمانه. هستي گزيني يعني گزينش هايي بين آزادگي و بردگي، ايمان و ناباوري و از اين قبيل. اون چيزي كه مهمه، لحظه و انتخاب ماست نه قالبهاي متافيزيكي كه بعضي فيلسوفهاي ديگه بدنبال اون هستن. كيركه گارد نه در جستجوي سنته و نه آئين و مي خواد صليب خودش رو خودش به دوش بكشه و از طريق هيچ نهاد ديگه اي نمي خواد اين كار رو بكنه.
مطلب رو با دو عبارت ديگه كه بنظرم جالبه تموم مي كنم:
:: همونطور كه دانشمندان با شك و ترديد به رشد مي رسند، رسيدن به زندگي واقعي هم بدون طنز امكان نداره. طنز، فعليت تاريخي جهان رو معلق مي كنه.
:: ويژگي تاريخي وجود خدا، گناه آلودگي ما را ثابت مي كند.
| || 12:12 AM
در اثر تقلاهاي نسرين، كف دستش و صورتش به چاقو برخورد مي كنه و بريده ميشه تا اينكه يه آقاي اطلاعاتي كه هيكل درشتي هم داشته موفق ميشه چاقوي پسره رو از دستش بندازه و بگيرتش و تحويل پليس 110 بده. فرانك كه بعد از تماس نسرين، خودشو از خوابگاه بهش ميرسونه، مي گفت توي بيمارستان بقيه الله آلاعظم كسي براي بخيه دست نسرين پيدا نمي شد. فقط از هر طرف بهمون تذكر ميدادن كه چادرهاي سياهي رو كه اجباراً سرمون كرده بودن درست كنيم.
قرار بود ديروز نسرين بره و رسماً از پسره شكايت كنه تا همينجوري ولش نكنن. هر چند كه زياد هم فرقي نمي كنه و احتمالاً با روشهاي مختلفي كه امروزه رايج شده، آزادش مي كنن يا اينكه در بهترين حالت به بهونهء عدم سلامت رواني تبرئه اش مي كنن تا بره. و احتمالاً چند روز بعد چند نفر ديگه رو تهديد به مرگ كنه. خدا مي دونه كه پسري با اين سن و سال، چه روزگاري رو گذرونده كه كارش به اينجا كشيده.
ياد اون قاضي خراساني افتادم كه مردي رو كه جرمش تجاوز به عنف به زور بود و به جرم خودش اعتراف كرده بود با استناد به حرف متهم كه گفته بود " جرمم رو قبول دارم ولي شيطان من رو گول زده " تبرئه كرد. ميدونين توي حكم قاضي چي نوشته شده بود؟ " از آنجايي كه متهم به اشتباه خود پي برده و اعتراف كرده كه شيطان او را گول زده و از آنجايي كه شيطان تا روز قيامت در دسترس نميباشد كه محاكمه شود متهم نامبرده بيگناه شناخته مي شود. "
قاضي در جواب اعتراض دادستان به اين حكم مي گه : " ... اين حكم كاملا مطابق قوانين اسلامي مي باشد."
مملكت گل و بلبلي داريم. نه؟
| || 2:37 AM
طبقه پاييني مون تازه عروس و دامادي هستن که چند ماهيه توي آپارتمان ما ساکن شده ان. تا حالا چند بار صداي داد و فحش آقاي داماد و گريه هاي عروس خانم رو شنيده ايم. الان هم که دارم اينا رو مي نويسم جمله هاي عاشقانه از طرف آقا داماد داره مثل رگبار تقديم عروس خانم ميشه. درست مثل دوران نامزدي شون!
حال هر سه تايي مون امشب حسابي گرفته شده.
انگار اين طبقه دوم رو طلسم کرده ان. ما تا حالا شاهد غزلسرايي عاشقانهء دو تا زوج خوشبخت ديگه هم توي اين واحد بوده ايم! البته زياد هم زوج هاي تر و تازه اي نبوده ان. يکي دو تا بچه هم داشته ان.
خونهء ما يه مکعب شش وجهيه. من تا حالا از سه وجه اين مکعب کاغذي بارها صداي دعوا، گريه، توهين، فرياد و التماس شنيده ام. از وجه چهارمش صداي کتک زدن و عربده کشيدن پدري رو شنيده ام که از همسرش جدا شده و عصبانيتش رو با لگدزدن و کوبيدن پسر 16 ساله اش به در و ديوار خونه خالي مي کنه.
... راستي از وجوه مکعب خونهء شما چه صداهايي مي ياد؟
| || 12:39 PM
سميناريه كه دفتر پژوهشهاي فرهنگي روز 15 اردي بهشت 83 از ساعت 4 تا 8 بعدازظهر اجرا مي كنه.
سخنرانهاي اين سمينار عبارتند از:
كاپه لورن، اتوره روكا، ستاره هوفن، رامين جهانبگلو
آدرسش هم :
طالقاني. بعد از ايرانشهر. شهيد موسوي شمالي(فرصت). باغ هنر
تلفنش: 8310785
| || 6:09 AM
فقط پيش خودم فكر كردم كه اي كاش جهت حركت پله ها رو دقيق تر بررسي مي كردن. بنظرم با توجه به شيب ميدون هفت تير و پيش بيني جهت حركت مردم، از چهارتا بازوي پله برقي، بازوي جنوب شرقي و جنوب غربي بايد بالارونده باشن و بازوهاي شمال شرقي و شمال غربي پايين رونده. در حال حاضر بازوهاي شمال شرقي و جنوب غربي بالارونده و بازوهاي جنوب شرقي و شمال غربي پايين رونده هستن. اينجوري سهولت حركت مردم بصورت بهينه در نظر گرفته نشده. نظر شما چيه؟
توي اين فكرم كه اگه با كمك هم به نتيجهء مناسبي رسيديم، بهشون بگيم كه تنظيمات حركتشو اصلاح كنن و در جاهاي ديگهء شهرهم اين رو مدنظر داشته باشن. اميدوارم نگيد كه حالا كجاي مملكتمون درست و بهينه است كه پله برقي اش باشه!
| || 5:19 AM