به گفته معاون امور فرهنگي وزارت فرهنگ و ارشاد، در حال حاضر شش هزار كتاب فروشي و سه هزار ناشر كتاب در ايران فعاليت دارند.
آقاي شعاعي اضافه مي كنه: «ايران در حال حاضر در رديف ده كشور توليد كننده كتاب در جهان قرار دارد و اكنون محصولات آن به برخي از كشورهاي همسايه از جمله لبنان صادر ميشود.»
| || 1:55 AM
| || 1:31 AM
هدف از برگزاري اين همايش شناخت موقعيت زن در تاريخ و برقرارى ارتباط مستمر بين انديشمندان و پژوهشگرانه و دكتر «منصوره اتحاديه» استاد پيشين دانشگاه تهران مسؤوليت دبير علمي اونو بعهده داره.
پاي صحبتهاي دكتر منصوره اتحاديه توي خانه هنرمندان بوده ام. آدم باسواد و صاحبنظريه. فقط چيزي كه دربارهء ايشون برام تعجب انگيزه اينه كه هميشه اسم خودشو -چه توي كتاباش و چه توي بروشور سخنرانياش- با اسم شوهرش "نظام مافي" همراه ميكنه. اگه كسي از نزديك باهاش برخورد نداشته باشه فكر ميكنه كه همهء كارهاي علمي و تحقيقاتيش به شوهرش وابسته است و خودش شخصيت علمي مستقل و متكي به خود نداره.
اميدوارم يه روز فرصتي بشه كه ببينمش و از خودش بپرسم كه چرا اينكارو ميكنه.
| || 1:51 AM
تا زمانيكه مجردن و مي خوان ارتباط جنسي داشته باشن، از پردهء بكارت با صفت "لعنتي" ياد مي كنن. و چون توي پيدا كردن دختري كه باهاشون رابطه برقرار كنه و در عين حال توقع ازدواج و تعهد دائمي ازشون نداشته باشه دچار مشكل ميشن، داد سخن سر ميدن كه چرا دخترا ساختارها رو نميشكنن؟!
ولي براي ازدواج، همون پردهء لعنتي صفت مقدس پيدا مي كنه.
دنبال دختري ميگردن كه به قول معروف آفتاب مهتاب نديده باشه. "آخه پس تعهدش چي ميشه؟"!
قبل از ازدواج از دختر سند بكارت دريافت ميكنن.( بدون اينكه كسي ازخودشون سند بكارت بخواد!)اگه بعد از ازدواج هم بفهمن كه همسرشون ارتباط جنسي با كسي داشته، يا همه چي رو بهم مي زنن يا خون بپا مي كنن! يا در نجيبانه ترين حالت تا آخر زندگي مشتركشون اينو بعنوان يه بهونهء درست و حسابي و يه دست آويز بسيار موفق براي سركوفت زدن، خفيف كردن و گرفتن آزاديهاي همسرشون استفاده مي كنن.
بابا بهم ميگه: حساسيت نداشته باش! مرد تا قبل از ازدواج هر كاري كرده مهم نيست. بعد از ازدواجش مهمه!
| || 6:33 AM
آخرين سخنران هم دكتر! سنجابي بود كه با مزه پروني هاي بي كلاسش و چرند گفتناش هر چي جذابيت داشت اين همايش، خنثي كرد. حرف زدنش فقط به درد صدا و سيما مي خورد كه بتوني سريع كانالو عوض كني.
از ديد منِ مخاطب، با اينكه واضحه كه اينجور سمينارا جز براي تبليغات و سودبري شخصي يه سازمان برگزار نميشه ولي هر چي ظاهر تبليغاتيش كمتر باشه و جنبهء اطلاع رساني و آموزشيش پررنگ تر، خودبخود اثر بخش تر از سمينارهاي صرفاً پر از شيريني و ناهار و تعارفات آبكيه.
| || 10:56 PM
خيلي خوب شد كه دير به تله كابين ايستگاه 7 رسيديم و با اينكه 13 نفر بوديم مسؤولش بخاطر ديرنشدن سرويسش تله كابينو برامون روشن نكرد و مجبور شديم زير نور ماه و صورتهاي فلكي شكارچي و ذات الكرسي و خوشهء پروين بياييم پايين و روي برفا ليز بخوريم و آواز بخونيم و از خستگيِ زانوها و انگشتاي پامون هي آخ بگيم و از سوز و هواي سرد هي دماغ بالا بكشيم!
پناهگاه قله توي بلندي 3943 و با نماي زيباي دماوند و رشته كوههاي تيغه اي اطرافش البته كه جيغ زدن داشت. توچال به من اجازه داد كه روش بايستم و اشتياق همراه با ترسم رو با رسيدن بهش آروم كنم.
| || 10:37 PM
| || 6:01 AM
راستي جالب بود كه محض رضاي خدا يه خانوم هم توي اين جمع 30 نفره پيدا نميشد!
پريروز هم رفتم همايش آموزش الكترونيكي. فقط از نمايشگاهش بازديد كردم. چون دير خبردار شده بودم، كارت ورود به سخنراني هاشو نداشتم.
يه غرفهء خودموني هم اونجا بود كه چندتا از اين جووناي وبلاگ نويس راه انداخته بودن. اونا ادعا ميكردن كه 60 درصد وبلاگهاي اينترنت محتواي آموزشي دارن و نبايد توي بحث آموزش الكترونيك ناديده گرفته بشن.
غرفهء مركز IT شريف هم چندتا دانشجوي سردرگم رو ريخته بود اونجا كه ظاهراً تنها كاري كه قصدشو نداشتن، معرفي خودشون و فعاليتهاشون بود. نمي دونم شايد من زمان خوبي بهشون سرنزدم!
مجتمع فني تهران شنبه هفته ديگه يه سمينار دربارهء ERP و تفاوت اون با MIS داره كه كارت دعوتشو توي همين نمايشگاه از غرفه شون گرفتم.
| || 1:45 AM
*خانوم، شما؟!
-بفرماييد.
*شما اين وقت شب اينجا تنها هستين؟
-بله تنهام. مي خوام يه كمي قدم بزنم. ممنوعه؟
*نه،ممنوع كه نيست. شما منزلتون كجاست؟ متاًهلين يا مجرد؟
-حالا هر چي كه هستم...
*ما وظيفه مون حفظ امنيت اينجاست. آخه اگه شما برين اون پُشتها بعد دو نفر بپرن رو سرتون ما چه گِلي به سرمون بگيريم؟!
-بله آقا مي دونم خطرناكه ولي به هر حال من الان نياز دارم كه اينجا در كنار طبيعت يه كمي قدم بزنم.
*خُب چرا نميرين بشينين با يكي دردِ دل كنين؟ اگه با كسي حرف بزنين خالي ميشينا!
-آقا من حوصلهء هيچكسو ندارم. مي خوام تنها باشم.
*خيلِ خُب، پس شما برين و ما هم از دور مواظبتون هستيم!
-خيلي ممنون، لطف دارين!
چند دقيقه بعد يه موتور سوار از كنارم دور ميزنه و مي ايسته:
*خانم اين وقت شب اينجا خطرناكه. يه وقت ميان يه بلايي سرتون ميارن. شما هم مثل خانوماي ديگه با يه مرد بيايين و توي روشنايي راه برين.
-بله، خيلي ممنون!
چه تنهايي لذت بخشي!
| || 4:48 AM
آيينه، رُژلب، ريمل، مداد چشم، اشياي ريز و درشت به خود آويخته، كفش پاشنه سوزني، ناخنهاي لاك زده، صداي نازك و لحن لوس، اعتماد به نفس پايين و نياز به يه محافظ و تكيه گاه در انجام بيشتر كارها، احساسات سطحي و بدون كارايي، حرفهاي بدون تاًمل و كم عمق و.... اينها چيزهايي هستن كه بعنوان شاخصهاي زنانگي از طرف ما زنها بطور عام نمود پيدا كرده ان. (و صد البته كه اين ويژگيها از طرف مردها بطور زيركانه اي در قالب مُد و محصولات صوتي و تصويري تحسين و ترغيب ميشن!)
آيا واقعاً شاخصهاي زنانگي اينها هستن؟
| || 11:39 PM
<< بي اعتنايي طبيعت را تاب نمي آورد.
از ژرفناي دستگاه وجودش زمزمهاي دردناك را ميشنود: "من در تداوم و تكامل حيات عاملي جنبي و دسته دومام." ، "نيروي زايش و پرورندگي در من نيست."
كاري نيست كه انجام دهد. پس فلسفه ميبافد، تئوري مينويسد، جنگ براه مياندازد. ديوانهوار مقوله ميبافد و خود را به آنها سرگرم ميكند.
عاقل ترينشان ميداند كه ارزشمندترين شغل او همانا خدمتگزاري خاضعانه به زن است. اما حسادت و غرور او را بر آن ميدارد كه با قدرت نمايي هاي ابلهانه، خود را ستون خانواده بنامد.
مگر نه آنكه هر زن دانايي ميداند كه نبايد غرور كودكانهء مرد خود را بشكند؟!
تاريخ گواه عمق گلايهء او از هستي است. >>
| || 8:19 AM
زنان باهوشي كه پس از پايان تحصيلات دانشگاهي خود شغلي را اختيار كرده اند، معتقدند كه مردان جذابيت چنداني ندارند.
اين در حاليست كه مردان باهوش اغلب ترجيح ميدهند كه همسرشان از ضريب هوشي كمتري نسبت به خود آنها برخوردار باشد. اين مردان زنهاي خانه دار را كه در بسياري موارد همانند مادر خودشان باشد، بيشتر مي پسندند.
اصل خبر رو از اينجا بخونيد
| || 6:18 AM