سلطان‌بانو

Monday, March 28, 2005

● فكرشو بكنين، يه بعد از ظهر بهاري يه دفعه بعد از چند وقت يه عالمه از دوستاي گُلتو ببيني. مژگان، الميرا، فاطمه، ناهيد، مارال، رودابه، پانته آ، پگاه، سودابه. كي ميگه زندگي خوشبختي كم داره؟

|  ||  11:43 PM

● فروردين امسال نويد سالي پرکار و پرماجرا براي سلطان بانو داره.
توي اداره که از 6 فروردين تا امروز نفس گير بود. زندگي غيرکاريش هم پر از تصميم ها و دريافتهاي جديد بود.
سلطان بانو چند تا برنامهء خرد و کلان براي امسالش داره که اميدواره بتونه به کمک ساز و کار نه چندان سادهء زندگي، امکان برآورده کردنشونو پيدا کنه.
بخش بخش کردن زروان -خداي پرشکوه و پرفتنهء زمان- به ماه و سال و قرن و هزاره باعث ميشه وقتي پشت سرتو نگاه ميکني، چشمت در ژرفاي منفي بينهايت گم و گور نشه و بتوني بشيني از يه مقطعي حساب کتاباتو بريزي وسط و ببيني تا اينجاي زندگيت عمر گرانمايه رو چه جوري سپري کردي. چقدر خودت بودي و حق بودنتو ادا کردي؟

|  ||  11:27 PM

Saturday, March 26, 2005

اين زن نه بعنوان يك زن، بلكه بعنوان يك عالِم پيش ماست!!!!

دوازده سال پيش ، قشم جزو مناطق آلوده به بيماري مالاريا بود. در هر روستا 30 - 40 نفر تب و لرز ميكردند. من در چهارچوب طرح سازمان ملل، كل جزيرهء قشم را كه 1500 كيلومترمربع مساحت، 67 روستا و 60000 جمعيت دارد، بمدت 3 سال با اين محصول پوشش دادم. ابتدا همكاري مردم با ما خوب نبود. مردم قشم عقايد خاص خودشان را داشتند و در خانه هاي خود را به روي ما باز نميكردند. به فكر افتادم كه از مرجع تقليد اهل تسنن جزيره كمك بگيرم. بنابراين سراغ شادروان "مولانا خطيب" رفتم و ماجرا را برايش تعريف كردم. گفت: "فردا به مسجد جامع بيا." ميدانستم كه در جامعهء اهل تسنن زن ها در مسجد حاضر نميشوند. براي همين، با مرحوم تيمسار اسد نژاد كه سرپرست جزيره قشم بود، به درِ مسجد رفتم. همانجا دم در ايستادم و به تيمسار گفتم كه برود بپرسد آيا ميتوانم وارد مسجد شوم يا نه؟ فكر كردم نكند بروم و براي پيرمرد بد بشود! ديدم خود با كمر خميده آمد دم در و گفت: "بيا توُ." من كه رفتم، ديدم 67 امام جماعت، كه هركدام امام يكي از روستاهاي جزيره بودند، گوش تا گوش نشسته اند. مولانا خطيب گفت: "اين زن نه بعنوان يك زن، بلكه بعنوان يك عالِم پيش ماست. سخنانش را بشنويد و اطاعت كنيد! " نشستم و گفتم كه چطور بايد پشهء مالاريا را از بين برد. در پايان حرفهاي من مولانا خطيب خطاب به حضار پرسيد: "خُب اين خانم از كجا شروع كند؟" يك نفر از امامان جمعه دستش را بلند كرد و گفت: "از خانهء من شروع كنيد!" اينطور شد كه درِِ همهء خانه هاي قشم به روي ما باز شد و ما توانستيم كار را به خير و خوبي تمام كنيم. به اين ترتيب بعد از سه سال مالاريا در قشم به صفر رسيد. دكتر شمس اردكاني اولين رييس منطقهء آزاد قشم هميشه ميگفت: "اگر مالاريا از جزيرهء قشم نميرفت، هيچ وقت قشم منطقه آزاد نميشد. چون هيچ كس جرات نميكرد به آنجا بيايد"

دكتر نسرين معظمي (دكتراي ميكرب شناسي پزشكي و فوق دكتراي كاربرد ميكروسكوپ الكتروني در پاتولوژي از دانشگاههاي لاوال و نيوبرانزويك كانادا) يكي از بنيانگذاران پژوهشهاي بيوتكنولوژي توي ايرانه. وقتي بعد از گذروندن تحصيلات دانشگاهي به ايران برگشت، فقط يه انديشه در سرش بود: مبارزه با مالاريا در ايران بكمك بيوتكنولوژي. جزيرهء مالاريا خيز قشم رو براي اين منظور انتخاب كرد و موفق شد مالاريا رو از اين جزيرهء محروم بيرون كنه.اين روزها با ساختن دارويي بنام بيوفلاش به مبارزهء جهاني با مالارياي مرگ آور فكر ميكنه. حاصل 20 سال تلاش و پژوهش او، كارخونه ايه كه همين روزها توليد بيوفلاش رو براي صادرات به كل جهان شروع ميكنه. دكتر معظمي طرحهاي باز هم بزرگتري در برنامهء كار خودش داره: ميخواد با توسعهء كاشت گياهي بنام صبر زرد در قشم بر فقر و بيكاري و نداري غلبه كنه.
تاسيس پژوهشكده بيوتكنولوژي، تاسيس اولين مركز كلكسيون قارچها و باكتريهاي عفوني، نصب اولين كارخونهء نيمه صنعتي بيوتكنولوژي در ايران، انتخاب پژوهشكده بيوتكنولوژي ايران بعنوان مرجع منطقه اي در آسياي مركزي و غربي، تاسيس اولين مركز تحقيقات بيوتكنولوژي دريايي خليج فارس بخشي از فعاليتهاي دكتر معظميه. براشون آرزوي تندرستي ميكنم. پیشنهاد میکنم متن کامل این مطلب رو از مجلهء علمی پژوهشی دانشگر بخونین.

|  ||  1:23 AM

Wednesday, March 16, 2005

● ملي شدن صنعت نفت، به معني واگذاري تام و تمام امور مربوط به صنعت نفت به دولت مالكه. به اين ترتيب كه بعد از ملي شدن اين صنعت، همهء شركتهايي كه امتياز اكتشاف و استخراج و بهره برداري و توزيع نفت رو توي كشور مالك داشتن، با پرداخت غرامت دستشون كوتاه ميشه و قراردادي كه بين طرفين بسته شده، از طرف كشور مالك ملغي اعلام مي شه.
تاريخ ملي شدن صنعت نفت ايران، شايد باندازهء نفت با نام مصدق عجين بوده و هست.
پيرمردي هفتاد ساله و نحيف كه از مواضع ملي گرايانهء خودش حتي يه قدم عقب ننشست و خشم قدرتهاي اقتصادي جهانو برانگيخت; طوريكه بعدها روشن شد كه اون چيزي كه انگليسي ها رو اينهمه ناراحت كرده بود اين واقعيت بود كه پيرمردي در پيژامه(منظورشون مصدق بيمار بود)، قهرمان ملي بريتانيا و شركت نفت انگليس و ايران و خود بريتانيا رو بازي داده بود!

"بنام سعادت ملت ايران و بمنظور تامين صلح جهان امضاكنندگان ذيل پيشنهاد مي نماييم كه صنعت نفت ايران در تمام مناطق كشور بدون استثنا ملي اعلام شود. يعني تمام عمليات اكتشاف، استخراج و بهره برداري در دست دولت قرار گيرد."
(حايري زاده، صالح، مصدق، مكي، شايگان)
اين قطعنامه در 29 اسفند 1329 توسط مجلس شوراي ملي تصويب شد ولي بلافاصله به اجرا گذاشته نشد. بلكه در ارديبهشت 1330 به امضاي شاه رسيد و اعتبار پيدا كرد و از اون به بعد شكل گيري "شركت ملي نفت ايران" آغاز شد.
اينكه صنعت نفت ايران، امروز بعد از 54 سال با چه شرايطي به فعاليت خودش ادامه ميده، بحث مهميه كه شايد يه روز دربارش بنويسم.

سرفراز باشيم

|  ||  2:01 AM

Monday, March 14, 2005

● در گاهشماری ايران باستان و زرتشتيان اصلأ هفته وجود نداره. شنبه و يکشنبه...تا جمعه بعد از تسلط عربها به فرهنگ ايران وارد شد. بنابراين اينکه ما شب چهارشنبه ای رو جشن بگيريم( چون چهارشنبه در فرهنگ عرب روز نحس هفته بوده ) خودش گويای اينه که چهارشنبه سوری بعد از اسلام در ايران مرسوم شده.
ما ايرانيها پيش از تسلط عربها بر ايران هر ماه رو به سی روز تقسيم می کرديم و برای هر روز هم اسمی داشتيم . هرمز روز، بهمن روز،...
برای ما سال ۳۶۰ روز بوده با ۵ روز اضافه ( يا هر چهار سال ۶ روز اضافه ). توي اين پنج روز آتيش روشن می کرديم تا روح نياکانمونو به خونه هامون دعوت کنيم (!)
بنابراين، اين آتيش چهارشنبه سوری بجاموندهء اون آتيش افروزی ۵ روز آخر سال در ايران باستانه و زرتشتيها به احتمال زياد برای اينکه اين سنت از بين نره، نحسی چهارشنبه رو بهونه کردن و اين جشن رو با اعتقاد عربها منطبق کردن و شد چهارشنبه سوری.
غير از كوروش نيكنام كه اين صحبتها رو توي بي بي سي مطرح كرده بود، از فريدون جنيدي هم توي كلاسهاي شاهنامه خوني اين نظراتو شنيده بودم.

|  ||  9:16 PM

● از استدلالهاي ديگه اي كه تبعيض عليه زنها رو موجه جلوه ميده، اينه كه حقوق زنها بايد با تكاليف و وظايف اونها تناسب داشته باشه. وقتي مسؤوليتي بعهدهء اونا نيست، چرا بايد توانايي و حق تصميم‏گيري داشته باشن؟
مثلاً، فرض مي‏شه كه اونها مسؤوليت تأمين مخارج زندگيشونو بعهده ندارن و هميشه مردي بايد در كنار اونها باشه -و لابد هست- كه اين وظيفه رو انجام بده. بنا براين، دو برابر ارثي كه به اونها تعلق مي‏گيره بايد به برادرشون برسه، چون در غياب پدر هم لابد مردي پيدا مي‏شه كه خرج و مخارج اونها رو تامين كنه. پس لازم نيست كه خودشون توان اقتصادي داشته باشن. در ضمن، اگه مردي پيدا بشه كه مخارج اونا رو بعهده بگيره، همون مرد بايد حد گرسنگي و سيري اونها رو و اينكه اونا به چه چيزي نياز دارن يا ندارنو تعيين كنه. يعني زن بايد خواسته‏هاشو نه بر مبناي تواناييهاي خودش در برآورده كردن اونها، بلكه بر مبناي امكانات شوهر يا پدرش تنظيم كنه. از حق اشتغال و كسب درآمد، بدون اجازهء شوهر محرومه، اما اگه شوهر اونو به تنفروشي مجبور كنه، مسؤوليت ارتكاب به جرم زنا -زناي محصنه- به عهدهء خودشه. حتي اگه، مثل ليلاي 19 ساله ، از 9سالگي توي خود خونواده و از طرف برادرها بهش تجاوز شده باشه و بعد هم به اسم ازدواج به اين و اون فروخته شده باشه و شوهرش تن اونو وسيلهء كسب درآمد كرده باشه، اين اونه كه بايد به جرم “زنا دادن” به اعدام محكوم بشه. چون هرگز از يه زن روسپي نمي‏پرسن كه: آيا پدرت براي تو ارث كافي باقي گذاشته بوده؟ آيا شوهرت مخارج زندگيتو تأمين مي‏كرده؟ آيا اصلاً شوهري يا برادري يا مردي از نزديكانت بوده كه مسؤوليت مخارج تو رو بعهده بگيره؟ آيا پدرت به تو اجازهء تحصيل داده بوده؟ آيا امكان بدست آوردن توانايي براي گذروندن زندگيتو فراهم كرده بوده؟ آيا شوهرت به تو اجازهء اشتغال و كسب درآمد مشروع داده بوده؟ اگه كسي هم پيدا بشه و از يه زن روسپي اين چيزا رو بپرسه و دربارهء حقوقي كه دربست ازش سلب شده و به مردهاي زندگيش واگذار شده بپرسه، حتي اگه جوابها منفي هم باشن، باز هم ناچاري و لاعلاجي زن اونو از مجازات معاف نمي‏كنه.

|  ||  1:57 AM

Friday, March 11, 2005

● اندر ماجراهای سفر سلطان بانو به مشهد مقدس (1)

توی حرم امام رضا, یه گوشه, زُل زده بود تو چشمای خواهرم:
خواهرتو جادو کرده ان, همسایه هاتون, دور و بری هاتون خوب نیستن. یه چیزی آوردن دادن خورده. یه آشی, شربتی چیزی بهش خوروندن.
همین فردا صبح برو یه عطاری یه کم آطِل باطل بخر. با اسپند قاطی کن. یه حلبی وردار آتیش کن. اینارو بریز روش. بعد بهش بگو سه بار از روش بپره!
(رو به خواهرم): کف دستتو ببینم؟!.........خوبه! ولی اینکارایی که گفتمو انجام بده. خوب میشی!
حموم که رفتی, قبل از اینکه آبو باز کنی و خودتو تر کنی, شاشتو ([ببخشید!]) با دستت بگیر بریز روی فرق سرت. دو تا پاهاتم بگیر بالا. بعد آبو باز کن خودتو بشور. خوب میشی. همین فردا! یادت نره!

|  ||  7:15 AM

Sunday, March 06, 2005

● سلطان بانو اینروزا توی استان خراسانه میچرخه! وقتی برگشت یه گزارش در حد بضاعت تقدیم میکنه. هوا از دیشب تا حالا بارونی و ابریه. ولی رویهمرفته در امور سلطان بانو اختلالی ایجاد نکرده! جای شما خالیه! فعلاً...

|  ||  6:42 AM

Tuesday, March 01, 2005

● يه خبر از تريبون فمينيستي ايران:
" به مناسبت روز جهاني زن، بنياد اسماعيل خويي در آتلانتا در 6 مارس (16 اسفند) در بزرگداشت مهرانگيز کار "حقوقدان ، نويسنده ، کوشنده حقوق بشر و برنده جايزه بين المللي حقوق بشر " برنامه اي برگزار مي کند. سخنرانان اين برنامه که در دانشگاه اموري برگزار مي شود عبارتند از:
مهرانگيز کار: مروري بر شيوه اي حق طلبي زنان در جمهوري اسلامي
الهه هيکس: مشکلات و تنگناهاي مدافعان حقوق بشر در ايران
دکتر شهلا عبقري: روز جهاني زن – زن و سياست
دکتر رضا افشاري : ملاحظاتي درباره حقوق بشر در ايران و نقش مدافعان حقوق بشر
اجراي موسيقي : دکتر ليلي افشار
دیگر برنامه های مهرانگیز کار:
جدا ازبرنامه آتلانتا ، مهر انگيزکار از اواخر فوريه در مراکز گوناگوني سخنراني داشته است. او روز 26 فوريه در مرکز مطالعات خاورميانه نيوجرسي درباره وضعيت حقوق زنان در ايران، روزهاي 29 فوريه و اول مارس درباره حقوق زن و حقوق بشر در ايرانِ بعد از اصلاحات، در موسسه رادکليف هاروارد و مطالعات زنان دانشگاه MIT سخنراني داشت.
مهرانگیز کار همچنین 4 مارس در دانشکده حقوق دانشگاه Duke
درباره موانع قانون اساسي براي تصويب قوانين دموکراتيک و روز 5 مارس در بخش مطالعات زنان همين دانشگاه در سمپوزيوم حقوق زن درباره وضعيت زنان در ايران صحبت مي کند.
يکي از ديگر از عناوين سخنراني مهرانگيز کار رفراندم در ايران است که در روز هاي بعد از 8 مارس در تکزاس برگزار مي شود"

|  ||  3:59 AM

 

This page is powered by Blogger. Isn't yours?