(بالاخره این خارش ما رو که بعضی از دوستان حمل بر ایرادات بیهوده و بنی اسرائیلی می کردن، یکی یه جا نوشت.)
بسیاری از ما، هر روز تعداد بسیار زیادی جوک با سوژههایی که به نوعی به زنانگی مربوط میشود، میشنویم؛ میخوانیم یا ویدیوها و عکسهایی ظاهراً طنزآمیز در همین رابطه را در سایتهای مختلف میبینیم. ولی شاید در وهله نخست به ماهیت کاملاً آشکارا ضد زن و یا به عبارت دیگر تبعیض جنسیگرایانه این سرگرمیها، پی نبرده باشیم.
اما واقعیت آن است که بیش از ۷۰ درصد از طنزها و برنامههای سرگرمکننده در مورد زنان در رسانهها ماهیتی علیه زنانگی دارند و در بر گیرنده عقدهها و یا تمنیات جنسیت مردانه درباره زنانگی به شمار میروند.
بخش مهمی از کلیشههای هالیوودی ماهیتی جنسیتگرایانه دارند، مرلین مونرو و تام اوول در نمایی از فیلم خارش هفت ساله
زیگموند فروید معتقد بود که شوخیها اصولاً کارکرد و جنبهای خصمانه دارند و ماهیتی علیه سوژه مورد استهزاء دارند؛ به ویژه شوخیهای جنسی. این نوع از شوخیها، «دشمن» را کوچک، حقیر، زبون و مسخره جلوه میدهند.
در حالی که وفور طنزهایی از این دست در بین مردم که گاه هر چند دقیقه یک بار از طریق اساماس مبادله میشود، به امری کم و بیش عادی بدل شده است، روانشناسان هشدار دادهاند که این امر نه تنها مخاطرات اجتماعی مرتبط با تعامل دو جنس را در پی میآورد، بلکه ممکن است به آسیبهای روانی - اجتماعی وخیمتری نظیر رفتارهای پرخاشگرایانه، تحقیرآمیز و حتی تجاوز به زنان نیز دامن بزند.
در یک تحقیق تازه در دانشگاه وسترن کارولینا که این روزها در نشریات و محافل علمی کانون توجه همگان قرار گرفته است، بار دیگر مشخص شد که جوکهایی که درباره زنان رواج مییابد، میتواند انگارههای مردان نسبت به زنان را تحتالشعاع قرار دهد و به رفتارهای تبعیضآمیز علیه زنان دامن بزند.
دکتر توماس فورد، روانشناسی که به تحقیق تازهای در این زمینه پرداخته است، میگوید نتایج تحقیقات وی نشان داده است که مردانی که بیش از همه تحت تأثیر این نوع از سرگرمیها قرار میگیرند، بیش از دیگران نیز مستعد دست زدن به رفتارهای مردسالارانه علیه زنان هستند.
توماس فورد در این زمینه میگوید: «شوخیهای جنسیتگرایانه تنها یک سرگرمی بیخطر نیستند. زیرا میتوانند ادراکات مردان از محیط اجتماعیشان را تحت تأثیر قرار دهند و به آنها اجازه میدهند که با انگارهای جنسیتگرایانه خود در برابر همکاران خود، احساس نامطلوبی نداشته باشند.» وی تصریح میکند که ما این طنزهای جنسیتگرایانه را «تخلیه پیشداوری» مردان ارزیابی میکنیم.
فورد در مقاله تحقیقی خود که در شماره فوریه ۲۰۰۸ بولتن روانشناسی اجتماعی و شخصیت منتشر خواهد شد، به آزمودن نظریه پیامدهای اجتماعی منفی «طنز بیاعتبار کننده» و نقش مخرب آن در تعاملات اجتماعی بین دو جنس پرداخته است.
از دکتر فورد پرسیدم که آیا نتایج این تحقیق، مبین آن است که بسیاری از مخاطبان مرد میتوانند در معرض تأثیرات بالقوه این سرگرمیهای جنسیتگرایانه باشند؟ اما وی به دلیل مشغله کاری بسیار، تنها بخشی از متن تحقیقی خود را در پاسخ نوشت:
«تحقیق ما نشان میدهد که عرضه طنزهای جنسیتگرایانه، میتواند شرایطی را خلق کند که به مردان - به ویژه مردانی که پیشانگارههای ضد زن دارند - اجازه میدهد باورهای خود را در قالب رفتارهای خود بیان کنند. به این ترتیب پذیرش اجتماعی شوخیهای ضد زن میتواند به مردان چنین بنمایاند که رفتارهای تبعیضآمیز جنسی با پذیرش همگانی روبهرو است.»
آن چنان که از این تحقیق و تحقیقات بسیار دیگری که در این زمینه صورت گرفتهاند برمیآید، خندیدن به زنانگی، تنها یک سرگرمی زودگذر مبتذل نیست؛ بلکه بیانگر ریشههای باورهای تبعیض جنسیتی و عقاید ضد زن و از آن بدتر، توهم پذیرش اجتماعی در برابر این باورها است.
در تحقیق دکتر توماس فورد بار دیگر نقش شوخیهای جنسی در تشدید انگارههای تبعیض جنسی آشکار شد.
بسیاری از روانشناسان و روانکاوان به ویژه فمنیستها معتقدند که تولید، بازنمایی و پخش چنین انگارههای ضد زنی در قالب طنز، جوک و سرگرمی توسط مردان، نوعی مکانیسم روانی ناخودآگاه علیه «هراس از زنانگی» است.
«هراس از زنانگی» که در نظریههای روانکاوی نئوفرویدیستهایی چون کارن هورنی و دیگران مطرح شد، تأثیر بسیاری نیز در مطالعات رسانهای فمنیستی در بررسی فیلمهای هالیوودی و سریالها و برنامههای تلویزیونی و اخیراً سرگرمیهای اینترنتی و بازیهای رایانهای داشته است.
این نظریه در حوزه ارتباطات معتقد است که مردان برای مقابله با شایستگیهای زنان (و در مواردی برتریهای ذاتی زنان مثلا در برقراری ارتباط و هوش جنسی و اجتماعی) در جامعه مدرن امروزین که مقررات و قوانین ضد زن منسوخ شده است، به تمسخر زنان و زنانگی میپردازند تا هراس روانشناختی خود از جنسیت زنانه را در قالب طنز و یا تحقیر زنان در ژانرها (گونهها)ی مختلف سینمایی و تلویزیونی پنهان کنند.
«بلوند احمق» یا «خوشگل احمق» دو اصطلاح رایج در این سرگرمیهای مبتذل است که تکرار بیش از حد آن در کلیشههای هالیوودی و تلویزیونی، سبب شده است که کم و بیش در میان بخشی از مخاطبان پذیرفته شده و عادی جلوه کنند.
در این تحقیق تازه فورد و دانشجویانش از آزمودنیهای مرد خواستند تا فرض کنند که در یک مؤسسه فعالیتهای اجتماعی به کار مشغول هستند. سپس به این آزمودنیها در سه گروه مختلف جوکهای طنزآمیز ضد زن، متون جنسیتگرایانه و سرانجام جوکهای معمولی عاری از مفاهیم جنسیتگرایانه ارائه شد. در نهایت از هر سه گروه خواسته شد تا بگویند چه قدر از بودجه مؤسسه خود را حاضرند به یک سازمان زنان برای پیشبرد فعالیتهایش بپردازند.
فورد میگوید که یافتهها نشان دادند که مردانی که دارای باورهای تبعیض جنسی بالا بودند، پس از خواندن جوکهای ضد زن، تمایل کمتری به اختصاص بودجه برای سازمان زنان داشتند و بودجه کمتری نیز برای این امر در نظر میگرفتند. اما مردانی که متون ضد زن یا جکوهای معمولی خوانده بودند چنین واکنشی از خود نشان ندادند.
در آزمایش دیگری، به آزمودنیهای مرد، ویدیوهای طنزآمیز جنسیتگرایانه و یا صرفاً کمدی نشان داده شد. سپس از آنان خواسته شد تا در زمینه قطع بودجه به سازمانهای دانشجویی نظر دهند.
یافتهها نشان داد مردانی که باورهای مردسالارانه بالاتری داشتند و فیلمهای طنزآمیز ضد زن دیده بودند، بیش از سایر آزمودنیها به قطع بودجه سازمان زنان رأی داده بودند. به علاوه کسانی که چنین فیلمهایی دیده بودند، بیش از دیگران معتقد بودند که رأی آنها با حمایت سایر اعضای گروه نیز روبهرو خواهد شد.
توماس فورد در این باره میگوید: «بیاعتبارسازی طنزآمیز سبب القای این احساس میشود که دیگران نیز در مورد معیارهای تبعیض جنسی همرأی هستند که ممکن است به رفتارهای تبعیضآمیز منجر شوند؛ زیرا شخص تصور میکند دیگران نیز در این زمینه با وی موافق هستند.»
این امر به خوبی نشانگر تأثیر مخرب چنین طنزهایی در باورها و رفتارهای اجتماعی علیه زنانگی است که متأسفانه هم در غرب و هم در شرق رواج دارد. بسیاری از صاحبنظران معتقدند که این سرگرمیهای جنسیتگرایانه سبب عمق یافتن باورهای سنتی علیه زنانگی و تشدید مشروعیت بخشیدن به محدودیت علیه زنان، به ویژه در جوامع شرقی که حقوق زنان عملاً کمتر از غرب مورد پذیرش قرار گرفته است، میشود.
از همین رو بسیاری از سریالها و برنامههای طنزآمیز سیمای جمهوری اسلامی نیز به باور برخی از منتقدان و کارشناسان رسانه، بازنمایانگر همین کلیشههای جنسی در برخورد با زنانگی و بیاعتبارسازی آنان است.
تحقیقاتی که در زمینه تأثیر طنزها و سرگرمیهای جنسیتگرایانه در فرهنگ عامه و رسانهها صورت گرفته است، میتواند زمینههای مقاومت فرهنگ مردسالارانه در برابر زنانگی را نیز روشن سازند.
رسانهها انباشته از شوخیهای جنسی هستند که اغلب زنانگی را هدف استهزاء قرار میدهند.
مژگان کاهن، روانشناسی که به کار و تحقیق در زمینه سکسولوژی میپردازد، در این باره میگوید: «این تحقیق از این نظر جالب است که نشان میدهد هنوز حتی در کشورهای پیشرفته نیز، یک سری کلیشهها و تصاویر منفی و نابرابر در ارتباط با زن وجود دارد.
البته فضای دموکراتیک و برابریخواه این جوامع تا حد زیادی مانع بیان و حتی آگاه شدن فرد از این کلیشهها و تصاویر که در ناخودآگاه و نیمهآگاه افراد وجود دارد میشود. «شوخی» و «جوک» به دلیل فضایی که ایجاد میکنند، باعث میشوند که کلیشهها با راحتی بیشتری خود را در رفتار افراد بروز دهند.
زیرا شوخی پدیدهای است که در اجتماع پذیرفته شده است و یکی از معدود قالبهایی است که میتوان در آن حرفهایی زد که در اجتماع صورت خوشی ندارند؛ مثلاً حرفهای نژادپرستانه یا ضد زن. زیرا در شوخی، نه بیانکنندهی مطلب و نه شنوندهی آن، مسئولیتی در مقابل حرفهایی که میزنند و میشنوند، نمیپذیرد. زیرا «تنها یک شوخی است» و نه بیشتر.
در ارتباط با کلیشههایی که از زن وجود دارد به خاطر میآورم یک روانشناس اجتماعی (که متأسفانه اسمش را به خاطر ندارم) معمایی را برای اشخاص مطرح کرده بود. من این معما را برای ایرانیهای زیادی مطرح کردم و نتایجش جالب بود.
این معما از قرار زیر است: پدری با پسرش در جاده تصادفی شدید میکند. پدر در جا میمیرد. پسر را به بیمارستان میبرند. دکتر جراح همین که پسر را میبیند، میگوید: «این که پسر من است!»
سؤالی که از فرد میکنیم، این است که چگونه چنین چیزی ممکن است؟ جواب ساده است: «چون جراح مادر پسر است!» ولی نکتهی جالب این است که خیلی کم هستند اشخاصی که جواب این معما را پیدا میکنند!
من حتی این معما را برای یک گروه از آقایان پزشک ایرانی که در خارج از ایران زندگی میکنند مطرح کردم و با کمال تعجب متوجه شدم که هیچ کدام جواب را پیدا نکردند! این آزمایش دقیقاً اهمیت یک سری کلیشهها را نشان میدهد. تا حدی که ذهن ما قدرت پاسخ به معمای سادهای نیز که جواب بدیهیاش را دارد، از دست میدهد.»
رواج چنین کلیشههایی در رسانههای جریان اصلی که به ویژه در تبلیغات تلویزیونی نیز کاربردهای فراوانی دارند، سبب شدهاند که زنانگی به موضوع برای تمسخر، شوخی و استهزاء بدل شود. برخی از تحقیقات روانشناسان در سالهای گذشته نشان داده است که این امر حتی میتواند محرک رفتارهای خشونتآمیز و خشنی نظیر تجاوز نیز باشد.
در تحقیق مشهور کاترین ریان و جینی کانجاروسکی، اغلب دانشجویان مرد مورد تحقیق که بیش از همه از شوخیهای ضد زن استقبال میکردند، نسبت به رفتارهای خشونتبار جنسی علیه زنان نظیر «سکس به زور» (Forcing Sex) یا تجاوز، انگارههای منفی کمتری نسبت به دانشجویانی که کمتر چنین شوخیها را دنبال میکردند، بروز داده بودند.
یافتههای این تحقیقات سبب شده است تا در بسیاری از کشورهای جهان، روانشناسان و صاحبنظران ارتباطات در کنار مؤسسات ناظر بر رسانهها در برابر بازنمایی چنین شوخیهایی که کلیشههای مرد سالارانه از زن را نمایان میسازند، حساسیت به خرج دهند. با این حال هنوز این رسانهها انباشته از چنین کلیشههایی هستند.
در کشورهایی نظیر ایران که مؤسسههای تخصصی ناظر بر رسانهها وجود ندارند و یا نظرات روانشناسان و متخصصان ارتباطات انعکاس چندانی نمییابد، وضعیت به مراتب بدتر است و باورهای سنتی در برابر زنان را که در سالهای اخیر به سوی تصرف قدرت مردانه خیز برداشتهاند، تقویت میکنند.
در حالی که بیش از ۹۰ درصد پستهای مدیریتی در ادارات دولتی ایران در اختیار مردان است، برخی از روانشناسان معتقدند که شوخیهای جنسی بین مردان بیش از زنان رواج دارد و اغلب این شوخیها نیز مضمونی ضد زن دارند.
نکته جالبتر در این میان آن است که در اداراتی که برخی پستهای مدیریتی به دلایل مختلف به زنان واگذار شده است، مقاومت کارمندان مرد در برابر شرایط تازه از طریق این نوع شوخیهای مبتذل بیش از دیگر ادارات جلوهگر میشود.
با توجه به آن که یافتههای روانشناسان نشان میدهد این شوخیها به گونهای ناخودآگاه، مخاطب را تحت تأثیر قرار داده و باورهای کلیشهای را تقویت میکنند، شاید بد نباشد این بار که اساماس یا جوکی درباره زنان خواندید، قبل از آن که «Send to All» را کلیک کنید، به یاد بیاورید که این جوک یا شوخی چه زمینههای فرهنگی، سیاسی و روانشناختی در بر دارد و سپس آن را Delete و روانه سطل آشغال کنید
| || 8:01 AM